معادلات پیچیده ترامپ در آستانه فصل تازه ائتلافهای نوین؛ آیا عصر فراآتلانتیک به پایان رسیده است؟

به گزارش اقتصادنیوز، مقوله «رقابت قدرتهای بزرگ به عنوان پدیدهای مربوط به قرن گذشته برای مدتی کمرنگ شد، اما دوباره این پدیده با قدرت بازگشت.» این مسئله باعث شد که دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده در سال ۲۰۱۷ از یک سند استراتژی امنیت ملی جدید رونمایی کرد. این سند در حقیقت باز تعریف مولفههای سیاست خارجه آمریکا در طول یک دهه گذشته و ارائه یک روایت یکجانبه از مفهوم خود و دیگری ارائه کرده است.
در دوران پسا جنگ سرد، ایالات متحده بر خلاف دورههای قبل، به دنبال همکاری با سایر قدرتها و گنجاندن آنها در نظم جهانی یکجانبه به رهبری آمریکا بود. اما در اواسط دهه ۲۰۱۰، اجماع جدیدی شکل گرفت. دوران همکاری به پایان رسیده بود و استراتژی ایالات متحده باید بر رقابت با رقبای اصلی، یعنی چین و روسیه، متمرکز میشد. اولویت اصلی سیاست خارجی آمریکا روشن بود و آن چیزی جز پیشی گرفتن از مسکو و پکن نبود.
این عبارات بخشی از یادداشت فارن افرز است که اقتصادنیوز آن را در پنج بخش ترجمه کرده، بخش نخست با عنوان «ترامپ و فصل تازه یارگیری/ پشت پرده شکاف فراآتلانتیکی و هم صدایی آمریکا با پوتین و شی چیست؟»منتشر شد و بخش دوم با عنوان «کنسرت جدید قدرت ها، آیا فصل تازه ائتلاف بندی های جهانی فرا رسیده است؟/ ترامپ از شی و پوتین چه می خواهد؟» منتشر و در ادامه بخش سوم آمده است.
پشت پرده هم صدایی ترامپ و رقبا
ترامپ در Truth Social در مورد تماس تلفنی با پوتین در ماه فوریه نوشت: " هر دو ما در مورد تاریخ بزرگ ملتهایمان و این واقعیت که در جنگ جهانی دوم با موفقیت با هم جنگیدیم، تأمل کردیم... هر دو در مورد نقاط قوت ملتهایمان و سود بزرگی که روزی از همکاری با یکدیگر خواهیم برد، صحبت کردیم".
در ماه مارس، همزمان با مذاکره اعضای دولت ترامپ با همتایان روسی خود بر سر سرنوشت اوکراین، مسکو دیدگاه خود را در مورد آینده بالقوه روشن کرد. فئودور ویتولوسکی، محقق و از مشاوران وزارت امور خارجه و شورای امنیت روسیه به نیویورک تایمز گفت: "ما میتوانیم به مدلی از توافق دست یابیم که به روسیه و ایالات متحده در یک سو و روسیه و ناتو، از سوی دیگر اجازه دهد بدون دخالت در حوزه منافع یکدیگر، همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند".
ویتولوسکی افزود: طرف روسی درک میکند که ترامپ این چشمانداز را به عنوان یک تاجر درک میکند. تقریباً در همان زمان، استیو ویتکوف، فرستاده ویژه ترامپ، یک غول املاک و مستغلات که نقش فعالی در مذاکرات با روسیه مشارکت داشته است، در مصاحبهای با تاکر کارلسون، در مورد احتمالات همکاری ایالات متحده و روسیه گفت: "خطوط مرزهای دریایی را به اشتراک بگذارید، شاید به طور مشترک، گاز مایع به اروپا صادر کردند و یا شاید در زمینه هوش مصنوعی با هم همکاری کردند".
ترامپ با دنبال کردن سیاست سازش با رقبا، شاید از عرفهای بینالمللی اخیر تخطی کند، اما در حال بهرهگیری از یک سنت ریشهدار است. این تصور که قدرتهای بزرگ رقیب باید برای مدیریت یک سیستم بینالمللی بیثبات گرد هم آیند، تصوری است که نخبگان سیاسی در مقاطع مختلفی از تاریخ، به طور ویژه پس از جنگهای فاجعهباری که آنها را به دنبال ایجاد نظمی کنترلشدهتر، قابل اعتمادتر و انعطافپذیرتر کرده بود، پذیرفتند.
در سالهای ۱۸۱۴-۱۸۱۵، پس از انقلاب فرانسه و جنگهای ناپلئونی که تقریباً ۲۵ سال اروپا را درگیر کرد، قدرتهای بزرگ اروپایی با هدف ایجاد نظمی پایدارتر و صلحآمیزتر از نظمی که توسط سیستم توازن قدرت قرن هجدهم ایجاد شده بود در وین گرد هم آمدند؛ جایی که نقطه کانونی اغلب جنگهای خونین و بزرگ در اروپا بود. نتیجه این گردهمایی «کنسرت اروپا» بود که در ابتدا شامل اتریش، پروس، روسیه و بریتانیا میشد؛ اما در سال ۱۸۱۸، از فرانسه دعوت شد تا به آن بپیوندد.
اعضای تازه کنسرت جهانی
اعضای کنسرت اروپایایی به عنوان قدرتهای بزرگِ به رسمیت شناخته شده توسط یدیگر بودند که از حقوق و مسئولیتهای ویژهای برای کاهش درگیریهای بیثباتکننده در سیستم اروپایی برخوردار بودند. اگر اختلافات ارضی پیش میآمد، رهبران اروپایی به جای تلاش برای سوءاستفاده از این رخدادها با هدف گسترش قدرت خود، برای یافتن راهحلی از طریق مذاکره برای حل این قسم منازعات با یکدیگر دیدار میکردند. روسیه مدتها به دنبال گسترش دامنه نفوذ خود در قلمرو امپراتوری عثمانی بود و در سال ۱۸۲۱، شورش یونان علیه حکومت عثمانی به نظر میرسید فرصت قابل توجهی را برای روسیه فراهم کرده است تا دقیقاً همان سیاست را دنبال کند.
در پاسخ به این رفتار، اتریش و بریتانیا خواستار خویشتنداری شدند و استدلال کردند که مداخله روسیه نظم اروپایی را ویران خواهد کرد. روسیه عقبنشینی کرد و تزار الکساندر اول گفت: «این وظیفه من است که نشان دهم به اصولی که بر اساس آنها اتحاد را بنا نهادهام، اعتقاد دارم.» در مواقع دیگر، هنگامی که جنبشهای ملیگرایانه انقلابی این نظم را تهدید میکردند، قدرتهای بزرگ برای تضمین یک توافق دیپلماتیک گردهم آمدند، حتی اگر این به معنای صرف نظر کردن از دستاوردهای قابل توجه باشد.
برای حدود چهار دهه، کنسرت اروپایی، رقابت قدرتهای بزرگ را به همکاری تبدیل کرد. با این حال، تا پایان قرن نوزدهم، این سیستم فروپاشید. این اتحاد نشان داده بود که قادر به جلوگیری از درگیری بین اعضای خود نیست و در طول سه جنگ، پروس به طور سیستماتیک اتریش و فرانسه را شکست داد و موقعیت خود را به عنوان رهبر آلمان متحد تثبیت کرد و موزانه پایدار قدرت را برهم زد.
در همین حال، تشدید رقابت امپریالیستی در آفریقا و آسیا برای این اتحاد چالشهای عدیدهای را ایجاد نمود. اما این ایده که قدرتهای بزرگ میتوانند و مسئولیت هدایت جمعی سیاستهای بینالمللی را بر عهده بگیرند، قوت گرفت و هر از گاهی این ایده مجدد باز تولید میشد. ایده اتحاد، دیدگاه فرانکلین روزولت، رئیس جمهور ایالات متحده، را در مورد ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیا و چین به عنوان "چهار پلیس" که پس از جنگ جهانی دوم جهان را امن میکردند، ترغیب نمود.
میخائیل گورباچف، رهبر اتحاد جماهیر شوروی، جهانی پس از جنگ سرد را تصور میکرد که در آن اتحاد جماهیر شوروی همچنان به عنوان یک قدرت بزرگ شناخته میشود و با دشمنان سابق خود برای کمک به نظم بخشیدن به محیط امنیتی اروپا همکاری میکنند و از آنجایی که به نظر میرسید قدرت نسبی واشنگتن در آغاز این قرن رو به افول است، برخی از ناظران از ایالات متحده خواستند که با برزیل، چین، هند و روسیه همکاری کند تا اندکی ثبات مشابه در جهان پسا- تک قطبی نوظهور فراهم شود.
تقسیم جهان
علاقه ترامپ به ایجاد یک کنسرت متشکل از قدرتهای بزرگ ناشی از درک عمیق این تاریخ نیست. علاقه او به این کنسرت ناشی از انگیزههای آنی است. به نظر میرسد ترامپ روابط خارجی را بیشتر از دنیای املاک و مستغلات و سرگرمی در مقیاس بزرگتر نمیبیند. اینکنسرت از نگاه ترامپ، بیشتر شبیه به کنسرتی از دلالان قدرت است که در رقابت مداوم هستند؛ البته نه به عنوان دشمنان قسم خورده، بلکه به عنوان افراد برابر و محترم که هر کدام رسالت یک امپراتوری را بر دوش میکشند که میتوانند آن را به هر شکلی که صلاح میدانند مدیریت کنند.
چین، روسیه و ایالات متحده ممکن است به طرق مختلف برای کسب امتیاز رقابت کنند، اما آنها درک میکنند که در یک سیستم مشترک وجود دارند و همه مسئول آن هستند. به همین دلیل، قدرتهای بزرگ باید با هم تبانی کنند حتی در شرایطی که با یکدیگر رقابت میکنند. ترامپ، شی و پوتین را رهبرانی باهوش و سرسخت میداند که کشورشان را دوست دارند.
او تأکید کرد که با آنها به خوبی کنار میآید و به آنها به عنوان افراد هم سطح خود نگاه میکند، با وجود این واقعیت که ایالات متحده همچنان قدرتمندتر از چین و بسیار قویتر از روسیه است. همانند کنسرت اروپا، درک مفهوم برابری امری مهم است. در سال ۱۸۱۵، اتریش و پروس رقیب جدی برای روسیه و بریتانیا نبودند، اما با این وجود به عنوان افرادی برابر در نظر گرفته شدند.
در روایت کنسرت ترامپ، ایالات متحده نه قهرمان است و نه قربانی نظام بینالمللی، بلکه موظف است از اصول لیبرال خود در برابر بقیه جهان دفاع کند. ترامپ در جریان دومین مراسم تحلیف خود قول داد که ایالات متحده دوباره جهان را نه از طریق آرمانهایش، بلکه از طریق جاهطلبیهایش رهبری خواهد کرد. او قول داد که برای عظمت، قدرت مادی و میدن روح جدید وحدت به جهان بیثبات و کاملاً غیرقابل پیشبینی تلاش کند. آنچه در هفتههای پس از این سخنرانی مشخص شد این است که اتحادی که ترامپ به دنبال آن است، عمدتا همسویی با چین و روسیه را در دستور کار قرار داده است.
در روایت رقابت قدرتهای بزرگ، این کشورها به عنوان دشمنان سرسخت و از نظر ایدئولوژیکی مخالف نظم تک قطبی رهبری ایالات متحده هستند. اما در روایت همکاری، چین و روسیه دیگر به عنوان دشمنان محض ظاهر نمیشوند، بلکه به عنوان شرکای بالقوهای هستند که با واشنگتن برای حفظ منافع جمعی خود همکاری میکنند. این به معنای آن نیست که شرکا به دوستان نزدیک تبدیل میشوند. زیرا رقابت در یک نظم چند قطبی که در آن کنشگران با همکاری یکدیگر در صدد حفظ نظم هستند نیز اجتناب ناپذیر است. زیرا هر یک از این قدرتها برای برتری تلاش میکنند، اما همه آنان به این درک رسیدند که درگیریهای بین خودشان باید مدیریت شود تا بتوانند با دشمن واقعی که عناصر مخالف وضع موجود هستند، مقابله نمایند.
ارسال نظر