پاشنه آشیل پوتین در جنگ اوکراین/ جنگ روانی روسیه برای پنهان سازی ضعف هاست

به گزارش اقتصاد نیوز، روسیه در تلاش است تا با استفاده از ابزارهای جنگ روانی، ضعفهای راهبردی خود را پنهان کرده و اراده رقبا را تضعیف سازد. این نوع جنگ پیشینهای تاریخی در چارچوب سیاست خارجی شوروی سابق دارد.
جنگ روانی به مثابه جنگ واقعی
ناتالیا بوگایوا در فارن پالیسی نوشت: روسیه در حال بهرهبرداری از جنگ روانی است. جنگی روانی شکلی از جنگ است که تمرکز اصلی آن بر تأثیرگذاری بر منطق، تصمیمگیری و رفتارهای حریف به منظور تحقق اهداف راهبردی است. بیشتر این اهداف به تنهایی از طریق توانمندیهای فیزیکیاش قابل دستیابی نیستند.
درواقع، این تنها روسیه نیست که از جنگ روانی به عنوان ابزاری علیه دشمنان استفاده میکند، بلکه این روش در چین، ایران و کره شمالی نیز بهطور فزایندهای درحال گسترش است. با این حال، روسیه توانایی ویژهای در بهکارگیری جنگ روانی برای توجیه جنگ علیه اوکراین و تأثیرگذاری بیشتر بر تصمیمهای غرب دارد.
جنگ روانی به حفظ حکومت ولادیمیر پوتین و پنهان ساختن ضعفهای ساختاریاش، کمکهای شایانی کردهاست.
البته جنگ روانی تنها ابزار کرملین در جریان جنگ نیست، اما برای درک کنشهای حیاتی روسیه، فهم تلاشهای پوتین برای ساختن تصویر دلخواه از واقعیت و سوق دادن دیگران به تصمیمگیری در این چارچوب، اهمیت زیادی دارد.
چه چیزی احتمال شکست روسیه را افزایش میدهد؟
جنگ روانی که روسیه از آن بهره میگیرد، اراده حریف برای هرگونه اقدامی را هدف قرار میدهد. درواقع، هرچه قدمهای کمتری از جانب طرفین مقابل برداشتهشود، پوتین به اهداف مدنظر خود نزدیکتر میشود. واقعیت ایناست که در صورت حمایت غرب از اوکراین، احتمال شکست روسیه بیشتر خواهد شد، چرا که اقتصاد ترکیبی کشورهای ناتو و اتحادیه اروپا، و همچنین متحدان آسیاسی آمریکا میتواند اقتصاد روسیه را تحت الشعاع قرار دهد.
از این رو، هدف روسیه این است که با القای این پیام که روسیه به پیروزی نزدیک است، از مداخله فعال ایالات متحده جلوگیری کند. حتی در مواردی روسیه تلاش کرده تا اهداف نظامی خود در اوکراین را با منافع ملی ایالات متحده هم راستا نشان دهد.
جنگ شناختی صرفا انتشار اطلاعات نادرست نیست
جنگ شناختی صرفا انتشار اطلاعات نادرست در سطح تاکتیکی نیست. روسیه از تمامی بسترهای رسانهای مثل کنفرانسها، نهادهای بینالمللی، کانالهای دیپلماتیک و افراد برای انتشار روایات خود استفاده میکند.
این تلاش، با اقدامات فیزیکی نیز پشتیبانی میشود؛ از جمله رزمایشهای نظامی، خرابکاری، حملات سایبری و عملیاتهای رزمی. کرملین زمانی در این جنگ روانی موفق محسوب خواهد شد که بتواند دیگران را متقاعد کند. واقعیت این است که این روزها یافتن حقیقت و مقاومت در برابر روسیه، بیش از گذشته دشوار شدهاست، و تشخیص اینکه کدام طرف بر حق است و کدام طرف بر خطا، ناممکن یا بیمعنا به نظر میرسد.
خواستگاه جنگ روانی، نیازها و فرصتها
جنگ شناختی از بطن نیاز و فرصت زاده شده است. روسیه بهخودیخود کشور کمتوانی نیست، اما در قیاس با اهداف بلندپروازانه روسیه، ضعیف بهنظر میرسد. اهداف ولادیمیر پوتین طی سالیان گذشته تا حد زیادی ثابت ماندهاند، حفظ قدرت حاکمیت، بازتعریف جایگاه روسیه بهعنوان یک قدرت بزرگ، که خود مستلزم بازپسگیری کنترل بر جمهوریهای سابق شوروی است، استقرار نظمی جهانی که در آن ایالات متحده تضعیف شده و انسجام ناتو فروپاشیده است، و درنهایت تبدیل روسیه به کشوری با مالکیت نفوذ تعیین کننده در مسائل جهان.
با این حال، پوتین فاقد ابزار لازم برای تحقق این اهداف است. روسیه اغلب نه آنقدر قدرتمند است که ارادهاش را بر دیگران تحمیل کند، و نه بهقدر کافی جذاب که بهعنوان شریکی انتخابی برای کشورها مطرح شود. حوزهی نفوذ روسیه تا حد زیادی ساختگی است؛ چراکه همسایگان این کشور تمایل چندانی به انتخاب آن بهعنوان تنها شریک استراتژیک خود ندارند.
همچنین، روسیه از توان نظامی کافی برای سلطه مستقیم بر دیگران نیز برخوردار نیست. با فرض حفظ نرخ پیشروی کنونی و داشتن توان ادامهی تلفات انسانی گسترده، بیش از یک قرن زمان لازم خواهد بود تا روسیه بتواند ۸۰ درصد باقیمانده از خاک اوکراین را تصرف کند. سایر کشورهای سابق شوروی نیز در برابر تلاشهای کرملین برای سلطهطلبی مقاومت کردهاند.
هدف از جنگ روانی چیست؟
در چنین شرایطی، کرملین از جنگ روانی بهمنظور پر کردن خلاء بین اهداف خود و توانمندیهایش بهره میگیرد که هدف اصلی آن ، وادار ساختن جهان به پذیرش پیشفرضها و اقدامات روسی، بدون مقاومت یا زیر سؤال بردن آنهاست. اگر کرملین بتواند این پیشفرض نادرست که پیروزی روسیه در اوکراین اجتنابناپذیر بوده و تداوم کمکهای غرب به اوکراین بیفایده است، را القا کند، شانس بیشتری برای سلطه بر اوکراین خواهد داشت.
همچنین، اگر بتواند این تصور غلط را جا بیندازد که روسیه «حق» داشتن حوزه نفوذ خود را دارد، احتمال تحمیل ارادهاش به دیگران افزایش مییابد.
کرملین همچنین کوشیده است تا چهرهای «محق» و مشروع از روسیه ارائه دهد، تا به این طریق میزان مقاومت در برابر اقداماتش را کاهش دهد. به منظور رسیدن به این هدف، روسیه انرژی هنگفتی را صرف انکار، تحریف یا پنهانسازی جنایات و اقدامات خود میکند.
پنهانسازی ضعفها، چهره دیگر جنگ روانی روسیه
جنگ روانی روسیه همچنین در تلاش برای پنهانسازی ضعفهای خود معنا پیدا میکند. برخلاف تصویری که کرملین از پوتین بهعنوان یک رهبر نظامی موفق ترسیم میکند، واقعیت این است که او با گذشت بیش از سه سال از آغاز جنگ، در تحقق تقریباً تمام اهداف نظامی اعلامشدهاش ناکام مانده است.
از طرفی تخمینها نشان میدهند که حدود یک میلیون روس در جریان درگیری با اکران زخمی و یا کشته شدهاند. از سوی دیگر، کرملین موفقیتهای اوکراین را از جمله آزادسازی سرزمینهای اشغالشده و همچنین ناکامیهای خود در محافظت از مرزهای بینالمللی روسیه در برابر نفوذ نظامی اوکراین به منطقه کورسک را، کوچکنمایی یا نادیده گرفته است.
جنگ روانی روسیه پدیدهای نیست که صرفا مختص دوران پوتین باشد و قدمتی چند دههای در تاریخ شوروی دارد. این راهبرد ریشه در مفاهیم دوران شوروی و نظریهای موسوم به «کنترل بازتابی» دارد. ولادیمیر لِفِور، ریاضیدان و روانشناس شوروی، این مفهوم را در سال ۱۹۶۷ چنین تعریف کرد: انتقال مبانی تصمیمگیری از یک کنشگر به کنشگر دیگر.
به بیان دیگر، تلاش برای دستکاری فرآیندهای استدلالی افراد بهگونهای که آنها را به نتایجی هم راستا با منافع روسیه سوق دهد تا در نتیجه، منجر به اقداماتی شود که اهداف راهبردی مسکو را پیش ببرد.
استمرار الگوهای تبلیغاتی شوروی در جنگ روانی روسیه
جنگ روانی روسیه با بهرهگیری مجدد از راهبردها و ابزارهای تبلیغاتی دورهی شوروی ادامه یافته است. بهرخ کشیدن توانمندیهای متعارف نظامی از جمله زرادخانه هستهای، ناوگان دریایی، و سامانههای موشکی، یکی از تاکتیکهایی بود که اتحاد جماهیر شوروی در پیامرسانی راهبردی علیه غرب مکررا به کار میبرد. کرملین در سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ سرمایهگذاری قابلتوجهی در گسترش دامنه نفوذ و توان عملیاتی خبرگزاری رسمی تاس (که در ابتدا با عنوان آژانس تلگرافی اتحاد جماهیر شوروی تأسیس شده بود) انجام داد. تاس یکی از منابع اصلی تبلیغات داخلی و خارجی شوروی محسوب میشد و در دوران حکومت اتحاد جماهیر شوروی، در ۱۱۶ کشور حضور فعال داشت.
کرملین پس از وقوع مجموعهای از اعتراضهای اغلب مسالمتآمیز علیه رژیمهای فاسد در کشورهای پسا شوروی، از جمله انقلاب گل رز در گرجستان (۲۰۰۳) و انقلاب نارنجی در اوکراین (۲۰۰۴) ، به شدت اقدامات جنگ شناختی خارجی خود را افزایش داد. گرایش همسایگان روسیه به سوی حکمرانی شفافتر و مدلهای حکومتی غربگرایانه، با هدف راهبردی روسیه برای حفظ سلطه بر این کشورها در تضاد بود. درواقع پوتین این تحولات را تهدیدی مستقیم برای بقای حکومت خود تلقی کرد. او طی سالیان بارها تأکید کردهاست که کرملین باید «هر کاری لازم است انجام دهد تا چنین چیزی هرگز در روسیه رخ ندهد.».
در همین راستا، کرملین مجموعهای از عملیاتهای اطلاعاتی را آغاز کرد تا روند افول نفوذ روسیه در اوکراین و دیگر جمهوریهای سابق شوروی را متوقف و حتی معکوس کند. روسیه به تدریج از سال ۲۰۰۴ شروع به کاشتن بذر روایتهایی پیرامون تجزیهطلبی در اوکراین کرد. این روایتها، ده سال بعد در ۲۰۱۴، به عنوان مبنای عملیات ترکیبی روسیه برای تسخیر مناطق شرقی و جنوبی اوکراین به کار گرفته شدند؛ و در نهایت، زمینهساز تهاجم تمامعیار روسیه در سال ۲۰۲۲ شدند.
کرملین در کنار این اقدامات، گسترش جهانی شبکه رسانهای خود را در اولویت قرار داده است. «تقویت جایگاه رسانههای روسی در عرصه جهانی اطلاعات» در زمره اولویتهای کلیدی این کشور عنوان شدهاست. افزون بر آن، کرملین در حال سرمایهگذاری بر تربیت نسل جدیدی از روزنامهنگاران طرفدار روسیه از طریق برنامههای آموزشی سازمانیافته بوده است.
وابستگی روسیه به تسلط اطلاعاتی، از نبرد تا حکومتداری
پوتین نهتنها برای پیشبرد اهداف جنگی، بلکه برای اداره کشور نیز به این توانمندی تکیه کرده است. در اوایل دوران ریاستجمهوری او، نیروهای امنیتی روسیه به یکی از بزرگترین ایستگاههای تلویزیونی مستقل یورش بردند.
تا سال ۲۰۰۳، پوتین کنترل رسانههای داخلی را بهطور کامل در اختیار دولت قرار داد. از سال ۲۰۰۰ به بعد، کرملین هرساله اشکال جدیدی از کنترل اطلاعات را معرفی کردهاست، و پس از آغاز تهاجم تمامعیار به اوکراین، پوتین سانسور رسانهای را بهطرز چشمگیری گسترش داده است. تلاشهای کرملین برای راهاندازی یک پیامرسان ملی نیز بخشی از آخرین ابتکارات پوتین برای گسترش نظارت بر ارتباطات داخلی است.
تمامی این اقدامات تا حدی مؤثر بودهاند. جنگ روانی به روسیه این امکان را داده است که به دستاوردهایی برسد که از طریق ابزارهای نظامی متعارف، غیرممکن بودند. زمینهسازی اطلاعاتی که کرملین برای ایجاد «اضطراب از تشدید درگیری» فراهم کرده، بر تصمیمگیریهای غرب درخصوص ارائه کمکهای نظامی به اوکراین تأثیر گذاشته است، تأخیری که منجر به از دست رفتن فرصتها برای اوکراین و مزیتهایی میدانی برای روسیه شده است.
با اینحال، اتکای بیش از حد کرملین به جنگ روانی، خود به پاشنه آشیل روسیه بدل شده است. این اتکا، کرملین را در برابر واقعیتهایی که روایت «روسیه قدرتمند» و «پوتین قدرتمند» را بیاعتبار میسازند، آسیبپذیر میسازد.
ارسال نظر