ترسیم درست آینده

5 تفاوت مدیر و رهبر سازمان | رهبری سازمانی یک صفت است، نه یک سمت

سرویس: اخبار اقتصادی کدخبر: ۷۵۳۸۲۸
اقتصادنیوز: برای رهبر سازمان، اصلا مهم نیست که جایگاه اداری شما به عنوان «مدیر» یا «مدیرعامل» و «مدیر مسوول» در سازمان چیست. از دید رهبر سازمان، این عناوین فقط روی کارت ویزیت و دفاتر و اسناد شرکت ثبت شده است و برای رسیدن به اهداف سازمانی نباید از هیچ کوششی دریغ کرد.
5 تفاوت مدیر و رهبر سازمان | رهبری سازمانی یک صفت است، نه یک سمت

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از دنیای اقتصاد، حسین بهبودی (دکترای مدیریت حرفه‌ای کسب و کار) در مطلبی نوشت: با مرور تاریخ درمی‌یابیم که رهبران سازمانی همان قهرمانانی هستند که در شغل خود، پا به عرصه مبارزه گذاشته و برای رفع نابسامانی‌ها و کمبودهای دنیای پرشتاب کنونی در مسیر رشد و نوآوری سازمان‌ها از هیچ کوششی دریغ نورزیده‌اند. برخی از آنها اَبرانسان‌هایی هستند که با اراده و اقتدار خود فرصت‌های خاموش و ناشناخته را شناسایی کرده و عصر شکوفایی را به منصه ظهور رسانده‌اند.

در دنیای امروز هم کم نیستند رهبران سازمانی که موجب دگرگونی شده‌اند و با خلاقیت، نوآوری، کار گروهی منسجم و به کارگیری پدیده‌های نوظهور برای جامعه بشری آثاری جاودانه از خود به جا گذاشته‌اند. آنها در این مسیر پر از سنگلاخ و پیچیده از خود نقشی ماندگار و فعال به جا گذاشته‌ و هیچ‌گاه در عرصه‌های اجتماعی در نقش پیروانی منفعل و ستایشگر نبوده‌اند. شاید همین خصوصیات، آنها را از مدیران معمولی، آنالوگ و سنتی جدا کرده و نقش پیشوایان خلاق و بالنده به آنها داده است.

 تفاوت مدیر و رهبر سازمان

تفاوت‌های مدیران و رهبران سازمانی فراوان است. اما به طور مختصر می‌توان گفت مدیریت در تمام این سال‌ها به دنبال «حفظ وضع موجود» بوده، در حالی‌که رهبران سازمانی «عامل تحول و دگرگونی‌های بزرگ» بوده و هستند. شاید یکی از تعاریف بجا از رهبری سازمانی را «جان آدامز» آمریکایی به خوبی مطرح می‌کند. او می‌گوید: «هر گاه شما توانستید الهام‌بخش دیگران شوید برای اینکه بیشتر بیندیشند، بیشتر بیاموزند و بیشتر عمل کنند و مراتب بالا و حساس‌تر را به خوبی طی کنند، آنگاه به یک رهبر سازمانی واقعی تبدیل شده‌اید.»

در علم مدیریت، مدیر و رهبر سازمانی دو نقش متفاوت اما مکمل دارند. تفاوت‌های اصلی آنها را می‌توان در چند محور توضیح داد:

۱- جهت‌گیری و تمرکز 

مدیر: تمرکز بر وظایف، ساختار، قوانین و کنترل دارد و هدف آن اجرای درست فرآیندهاست.

رهبر سازمان: تاکید بر نقش مفید و موثر افراد و حس همیاری و همکاری بین آنها دارد.

۲- منبع قدرت

مدیر: قدرتش را از مقام‌های سازمانی و با اختیارات قانونی اخذ می‌کند.

رهبر سازمان: قدرتش را از اعتمادسازی، کاریزما و نفوذ شخصی‌اش اخذ می‌کند.

۳- رویکرد به تغییر

مدیر: معمولا به ثبات و کاهش ریسک اهمیت می‌دهد و خواستار حفظ وضع موجود است.

رهبر سازمان: تغییر و نوآوری را در سازمان ایجاد می‌کند و در پی ایجاد تحولات کوچک و بزرگ است.

۴- ارتباط با افراد

مدیر: بیشتر با قوانین و ساختارهای رسمی به امور می‌پردازد و به افراد به عنوان نقش سازمانی‌شان نگاه می‌کند.

رهبر سازمان: برای انسان و ارزش‌های فردی او اهمیت خاصی قائل است، الهام‌بخش دیگران است و در افراد انگیزه درونی ایجاد می‌کند.

۵- نتایج مورد انتظار

مدیر: کارآیی و بهره‌وری را تضمین می‌کند.

رهبر سازمان: اثربخشی و حرکت به سمت چشم‌انداز بزرگ را رقم می‌زند.

رهبران سازمانی همواره با کمک نفوذ شخصی و کاریزمای خود در پی ترسیم چشم‌انداز، ایجاد انگیزه و الهام‌بخشی، ایجاد تحول، تغییر، نوآوری با تمرکز بر آینده، تاثیر عاطفی با در نظر گرفتن احساسات و نگرش‌های مهم انسانی هستند. در صورتی که مدیران همواره در پی ایجاد ساختارها، نظم، تمرکز بر حال، گذشته و اجرای بی‌چون و چرای همه دستورات، آیین‌نامه‌ها و دستورالعمل‌ها، سیستم‌ها، منابع و پشتیبانی مسلم از مقام رسمی و قدرت ناشی از جایگاه خویش هستند.

تصور کنید یک هواپیما در حال پرواز است. مدیر کسی است که مطمئن می‌شود هواپیما با سرعت مناسب، کنترل اصولی بدون ریسک و با استفاده بهینه از منابع موجود طبق برنامه در حال حرکت است. اما رهبر سازمانی کسی است که تعیین می‌کند مقصد هواپیما به کجا باید باشد، چرا طی آن مسیر برای ادامه پرواز مهم و حیاتی است و چطور باید الهام‌بخش پرسنل و خدمه پرواز برای رسیدن مطلوب به مقصد باشد.

سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا این دو در تضاد با هم هستند؟ «خیر»، چون تجربه در سازمان‌های کوچک و بزرگ ثابت کرده که یک سازمان موفق برای رشد و استیلای خود در بازار به هر دو آنها نیازمند است. رهبری سازمانی بدون مدیریت ممکن است کمی بی‌برنامه، ایده‌آل‌گرایانه یا حتی با هرج و مرج به نظر برسد و مدیریت هم بدون رهبر سازمان ممکن است خیلی رسمی، خشک و بدون نوآوری و خلاقیت تصور شود.

بنابراین در دنیای شگفت‌انگیز تجاری و اداری کنونی، مدیران هم باید برای بالندگی سازمان‌های خود مهارت‌های رهبری سازمانی را بیاموزند و به جای تمرکز صرف بر نظم و سایر امور مدیریتی، به کالبد سازمان خود مصالح ارزشمندی چون خلاقیت، نوآوری، تغییر، انگیزه و حس مشارکت نیز تزریق کنند. به روایتی ساده نیروی اصلی و پیشران هر نوع تغییر موفقیت‌آمیز در سازمان، رهبر سازمانی آن است. در این میان غرض این نیست که بگوییم رهبری سازمانی خوب است و مدیریت بد، چرا که این دو مقوله، هر دو به یک هدف مشترک برای سازمان منتهی می‌شوند.

مثال‌هایی وجود دارد که در نبود مدیریت شایسته، سازمان به هرج و مرج کشیده شده و به لبه پرتگاه رسیده است. متقابلا در نبود رهبر سازمانی، سازمان‌ها در تله و چنگال بوروکراسی مرگبار گرفتار شده‌اند و از توسعه و بالندگی جا مانده‌اند.

برای رهبر سازمان، اصلا مهم نیست که جایگاه اداری شما به عنوان «مدیر» یا «مدیرعامل» و «مدیر مسوول» در سازمان چیست. از دید رهبر سازمان، این عناوین فقط روی کارت ویزیت و دفاتر و اسناد شرکت ثبت شده است و برای رسیدن به اهداف سازمانی نباید از هیچ کوششی دریغ کرد.

بنابراین، پایه اصلی هنر رهبری سازمان با تسلط بر خویشتن مهیا می‌شود. شاید طی کردن این مسیر سخت موجب شده امروزه بیشتر سازمان‌ها به نوعی از فقدان رهبر سازمانی در پیکره خود تحت فشار سختی قرار بگیرند. این سفر درونی، لازمه رهبر شدن تمام مدیران است. آنها دارای شفافیت در عمل هستند، پای اصول‌شان می‌ایستند و به طور مستمر به ندای درونی خود گوش فرا می‌دهند تا کشف کنند چه کسی هستند.

دلیل اهمیت یافتن مبحث رهبر سازمانی در دهه‌های اخیر این است که دنیای کسب و کار هر لحظه متنوع‌تر می‌شود و تولید محصولات افزون‌تر می‌شود و بازارها لحظه به لحظه رقابتی‌تر و ناپایدارتر می‌شوند.

همچنین فناوری‌های جدید با شتاب فزاینده‌ای در حال تغییر و تحول هستند. فراموش نکنیم که رهبری کردن در سازمان، خود مکمل مدیریت است و نه جایگزین آن. ناگفته نماند مدیران برخلاف رهبران سازمانی همواره به دنبال مدیریت فوری و نتایج آنی و کوتاه‌مدت هستند. بنابراین، با توجه به آنچه تاکنون به وقوع پیوسته، ترکیب رهبری سازمانی و مدیریت می‌تواند بهترین عملکرد را در سازمان ایجاد کند.

بر این اساس، بعضی از سازمان‌ها در پی تربیت رهبر/ مدیر برجسته هستند؛ هر چند اولین گام در این راه انتخاب و گزینش افرادی است که باید «مایه رهبری سازمانی» را داشته باشند. یادمان باشد رهبر سازمانی یک صفت است و نه یک سمت. به این ترتیب شاید مهم‌ترین تجربه برای این افراد این است که آنها را در آغاز هر مسوولیت با یک چالش بزرگ همراه کنیم، چرا که یک راه پرورش هنر رهبری سازمانی در افراد مستعد، ایجاد فرصت‌های چالش‌برانگیز برای مدیران جوان است.

 ترسیم درست آینده

افراد به دو دلیل هیچ‌گاه به جایگاه رهبر سازمانی نمی‌رسند:

۱) شکست در تئوری‌ها و عملکرد و عدم نتایج مطلوب در سمت مدیریتی‌شان.

۲) جهت‌گیری و سوگیری‌ در مدیریت که همواره آنها را به سمت بالا سوق می‌دهد. در صورتی که در رهبری سازمانی، جهت‌گیری‌ها توامان به سمت پایین‌دستی‌ها و بالادستی‌ها خواهد بود؛ یعنی تمام کسانی که او مسوولیت‌شان را پذیرفته است‌. بزرگ‌ترین ویژگی یک رهبر سازمانی، ترسیم آینده آرمانی مجموعه به شکل درست و روشن‌ است.

همان‌طور که یک فرمانده نظامی همواره تصویری از پیروزی در ذهن خود دارد و با بصیرت تمام، سربازانش را راهی جبهه‌های جنگ می‌کند، یک رهبر سازمانی هم همواره تجسمی از موفقیت بزرگ در ذهن خود دارد که بر اساس برآوردهای عاقلانه، می‌داند به آنها دست می‌یابد. رهبر سازمان کسی است که همه نگاه‌ها به اوست و در مواردی هم دیگران مایلند از او تقلید کنند؛ چه تقلید ظاهری و چه مدیریتی.

او کسی است که سخت‌تر از دیگران کار می‌کند، متعهدتر، مصمم‌تر، شجاع‌تر و بلندپروازتر از دیگران است و مسوولیت هر اشتباه و خطایی را به تنهایی بر عهده می‌گیرد. آنها موقعیت را به درستی ارزیابی و تصمیمات درست و ضروری را با احتساب کمترین ضرر و زیان و شفافیت کامل اتخاذ می‌کنند. ترس‌ها و تردیدهایشان را در دل خود محفوظ نگه می‌دارند تا روحیه جمعی سازمانی دچار تزلزل نشود. آنها خویشتندار هستند و پرسنل خود را هم در حضورشان و هم در غیاب‌شان مورد تحسین و تشویق قرار می‌دهند و با بروز هر گونه اختلافی میان کارکنان در پی حل اختلاف برمی‌آیند. آنها به جد عمل‌گرا هستند و معتقدند کارها باید به سرعت و به خوبی به سرانجام برسند.

در نهایت، پیتر دراکر، از بزرگان علم مدیریت گفته: «مدیریت یعنی انجام درست کارها، رهبری سازمان یعنی انجام کارهای درست.»

 

ارسال نظر

پربازدیدترین‌ها
کارگزاری مفید