رئیس جمهور دو چهره؛ از میانجی صلح در جهان تا دامن زدن به جنگ داخلی | جاه طلبی جدید ترامپ در راه است

به گزارش اقتصادنیوز،شاید برای دونالد ترامپ، بهترین حالت این باشد که اعضای کمیته نوبل، توجه خود را معطوف به مسائل داخلی آمریکا نکرده باشند؛ چرا که اگر نگاهی به سیاست داخلی او بیندازند، خواهند فهمید که رویکرد او در داخل مرزهای آمریکا، با تصویر صلحجویانهای که او در خارج به نمایش میگذارد، فاصله و تعارضات زیادی دارد. دونالد ترامپ در عرصه بینالملل خود را میانجی صلح میخواند، اما در کشور خود، رئیس جمهوری است که نقشآفرین جنگ است؛ جنگی نه با دشمنان خارجی، بلکه با شهروندان آمریکایی.
جاناتان فریدلند در گاردین نوشت: دو چهره متضاد دونالد ترامپ، اغلب یکدیگر را مخفی می کنند. هفته گذشته نمونه روشنی از این دوگانگی رخ داد. ترامپ راهی اسرائیل شد، جایی که با تجلیل و تمجید فراوان از او استقبال کردند؛ به او لقب «کوروش» دوران جدید را دادند، فرمانروایی که نامش قرار است در تاریخ بماند، مردی که مدعی است صلحی جاودانه را میان دشمنانی دیرینه برقرار کرده است.
حقیقت با ادعاهای ترامپ تفاوت دارد
البته حقیقت کمی متفاوت است. توافقی که او میان حماس و اسرائیل رقم زد، هرچند سزاوار کمی تقدیر است، چیزی بیش از یک آتشبس شکننده و مبادله اسیران نیست؛ توافقی موقتی که نه به ریشههای درگیری فلسطین و اسرائیل میپردازد و نه پاسخی برای آن ها دارد.
با این حال، ترامپ آن را پیروزیای تاریخی جلوه داد و افتخاری دیگر به کارنامه خود افزود؛ کارنامهای که او در آن مدعی پایان دادن به هشت جنگ در جهان شده است.
جاهطلبی تازه در راه است
احساس موفقیت در غزه، به ترامپ جسارت تازهای برای رفتن به پروندهای داده که پیش تر گمان میکرد ساده است، اما درنهایت به کابوسی بدتر تبدیل شد؛ جنگ روسیه و اوکراین. او روزپنجشنبه اعلام کرد که قصد دارد بار دیگر با ولادیمیر پوتین، در بوداپست، به میزبانی ویکتور اوربان دیداری داشته باشد، اقدامی که علاوه بر نمایش صلحطلبی، طعنهای نیز به اتحادیه اروپا است.
ترامپ به شکست در آخرین دیدار خود با پوتین و ناتوانی در ایستادن دربرابر اقدامات روسیه، بی تفاوت بوده و بر این باور است که نیروی معجزهآسای صلحسازی او که در غزه به نتیجه رسید، این بار نیز موجب آَشتی روسیه و اوکراین می شود.
اما در پس این ظاهر صلحجویانه، واقعیتی خطرناک نهفته است؛ ترامپ در داخل مرزهای آمریکا در حال دامن زدن به نوعی از جنگ داخلی است، جنگی که این بار نه استعاری، که کاملا آشکار و عینی است. حتی برخی تحلیلگران آمریکایی که معمولاً اهل اغراق نیستند، هشدار میدهند که رئیسجمهور آمریکا عملاً در مسیر برانگیختن جنگ داخلی گام برمیدارد. شواهد این ادعا روز به روز آشکارتر میشود.
گارد ملی در خیابانها، امنیت یا نمایش قدرت؟
نخستین نشانهی این روند، اعزام نیروهای نظامی به خیابانهای شهرهای آمریکاست. ترامپ مدعی است که تصمیمش برای فرستادن گارد ملی به لسآنجلس، واشینگتن، شیکاگو، پورتلند و ممفیس صرفاً در پاسخ به افزایش جرم و جنایت بوده است. در روایت او، این شهرها در آتش خشونت میسوختند و پلیس محلی از پس کنترل اوضاع برنمیآمد.
اما دادههای رسمی چیز دیگری میگویند. بیشتر این شهرها نرخ کمتری از جرایم خشونت آمیز را نسبت به دیگر شهرهایی که هنوز هیچ نیرویی به آنها اعزام نشده است داشته اند. از میان ده کلانشهر با بیشترین میزان جرم، تنها شهر ممفیس هدف مداخله نظامی قرار گرفته است. بنابراین، انگیزهی واقعی ترامپ چیست؟
برخی میگویند او در جهانی بسته و بیارتباط با واقعیت زندگی میکند؛ در حبابی از اخبار گزینشی و گزارشهای یکجانبه. اوایل ماه، ترامپ در سخنانی پورتلندِ اورگن را جهنمی در حال سوختن توصیف کرد. او گفت: همهجا مملو از آتش است، خشونت، درگیری و دیوانگی. اما در همان زمان، شهروندان پورتلند در خیابانها دوچرخهسواری میکردند یا فرزندانشان را به پارک میبردند. به نظر می رسد که رئیسجمهور تصاویری از شورشهای سال ۲۰۲۰ در فاکسنیوز را با حال و هوای امروز اشتباه گرفته بود.
نمایش نظامی و انگیزه های پشت پرده
در واقعیت اما، چنین رویکردی فقط از روی ناآگاهی نیست. وجه مشترک شهرهایی که او هدف قرار داده این است که همه در ایالتهایی با دولت های دموکرات قرار دارند. اگر قرار بود واقعاً دغدغهی جرم و جنایت باعث اعزام گارد ملی شود، چرا کلیولند و کانزاسسیتی، که دو شهر با نرخ بالایی از خشونت اما ایالتهایی جمهوریخواه هستند از این تصمیم ملی مصون ماندهاند؟ پاسخ روشن است؛ این اقدام ترامپ اقدامی سیاسی است، نه امنیتی. حرکتی حسابشده برای ترساندن مناطق مخالف و دموکراتنشین.
منتقدان میگویند دولت عمداً میخواهد مردم این شهرها را تا مرز خشم و واکنش برساند؛ به این امید که خشونتی به وقوع بپیوندد تا دولت ترامپ آن را به عنوان تروریسم چپگرایانه معرفی کند. درست مانند ترور چارلی کرک که او آن را به نفع خود تفسیر کرد. چنین رخدادی بهانهای برای سرکوب شدیدتر، اعمال وضعیت اضطراری یا محدود کردن آزادیهای مدنی و خشونت های بیشتر خواهد شد.
برداشت دیگر این است که ترامپ با استقرار نیروها در تلاش است تا حضور نظامی در شهرها را پیش از انتخابات میاندورهای سال آینده، عادی جلوه دهد. انتخاباتی که ممکن است جمهوریخواهان در آن کنترل مجلس نمایندگان را از دست بدهند. در چنین حالتی، حضور نیروها میتواند دو هدف داشته باشد؛ ترساندن رأیدهندگانی که معمولاً به دموکراتها گرایش دارند، یا آمادهسازی برای نبرد پس از انتخابات، یعنی زمانی که دولت تصمیم به لغو نتایج نامطلوب با ابزار زور بگیرد. برای لحظه ای بازسازی صحنهی ششم ژانویه ۲۰۲۱ را تصور کنید، با این تفاوت که این بار ارتش هم در کنار ترامپ ایستاده است.
ارتش آمریکا به ابزاری حزبی تبدیل شده است
مخالفان این تحلیل میگویند که ارتش آمریکا هرگز با تبدیل شدن به ابزاری حزبی موافقت نخواهد کرد. اما این نگاهی خوشبینانه است، چرا که این واقعیت را که ترامپ و پیت هگست، وزیر تازهنامگذاریشدهی جنگ، در حال تغییر بنیادین ساختار نظامی کشورند را نادیده می گیرد. ماه گذشته نشست بیسابقهای با حضور صدها ژنرال و دریاسالار از سراسر جهان برگزار شد. ترامپ در آن جلسه با صراحت گفت دشمن اصلی اکنون از درون میآید و وظیفه ارتش، مهار آشوبهای داخلی است.
او حتی شهرهای آمریکا را میدانهای تمرین نیروهای ارتش خواند. هگست نیز پا را فراتر گذاشت و گفت هر افسری که مخالف چنین رویکردی است، اگر شرافت دارد باید استعفا دهد.
دستگاه عدالت در خدمت انتقام سیاسی
در کنار این تغییرات خطرناک، ترامپ ساختار عدالت را نیز به سلاحی شخصی برای انتقام از منتقدانش بدل کرده است. تازهترین نمونه آن کیفرخواست علیه جان بولتون، مشاور سابق امنیت ملی اوست. مشاوران نزدیک او حزب دموکرات را سازمان افراطگرای داخلی مینامند و دولت مأموران نقابدار را برای ربودن معترضان، حتی شهروندان آمریکایی، به خیابانها میفرستد.
تعطیلی دولت نیز بهانهای برای حذف نهادهایی که ترامپ آنها را ادارات دموکرات میخواند شده است؛ همان بخشهای مستقل دستگاه اداری که هنوز میتوانند در برابر خودکامگی مقاومت کنند. او همزمان، بودجه دانشگاهها و رسانههای عمومی را کاهش میدهد تا آخرین صداهای مستقل نیز خاموش شوند.
صلح در بیرون، جنگ در درون
ترامپ شیفته صحبت درباره صلح است، چه در میان اسرائیلیها و فلسطینیها، چه میان روسها و اوکراینیها. اما در دل کشور خود، در مرزی که ایالات سرخ و آبی به هم میرسند، او رقابت سیاسی را نوعی نبرد وجودی میبیند. در نگاه رئیس جمهور، دموکراتها نه رقیب سیاسی، بلکه دشمناند؛ دشمنی که خود اعتراف میکند از آنها نفرت دارد و باید به هر طریقی، حتی تا آخرین نفس، با آنان بجنگد.
ارسال نظر