از اوراسیا تا جنوب شرق آسیا در تله بازی بزرگان/ چگونه قدرتهای کوچک درگیر مانور آمریکا، روسیه و چین شدهاند؟

به گزارش اقتصادنیوز، مدرن دیپلماسی با انتشار یادداشتی مدعی شد، در بخش عمدهای از دوران پس از جنگ سرد، قدرتهای میانه در منطقه اورآسیا از محیطی مساعد در چارچوب نظم بینالمللی لیبرال برخوردار بودند. در سیستمی که بر قوانین چندجانبه و نهادهای بینالمللی استوار بود، این کشورها با ایفای نقش «شهروندان خوب جهانی» و پایبندی به هنجارها و نهادها، میتوانستند شکوفا شوند.
نظم لیبرال به رهبری ایالات متحده، بازارهای باز، کمکهای توسعهای و محافلی مانند سازمان ملل را فراهم کرده بود که در آنها قدرتهای میانه نیز صدایی برای شنیده شدن داشتند. این چارچوب قانونمحور به آنها امکان میداد که بدون له شدن زیر سلطه خام قدرتهای بزرگ، مسیر رشد و دیپلماسی خود را پی بگیرند. همانگونه که طبقه متوسط قوامبخش دموکراسی است، قدرتهای میانه نیز به ستونهای نظم لیبرال تبدیل شدند و از تجارت جهانی، سرمایهگذاری و همکاری برای پیشرفت خود بهره بردند.
قدرت های کوچک در تله رقابت بزرگان
این وبگاه در ادامه آورد، اما امروز، آن فضای آسوده در حال فروپاشی است. رقابت فزاینده میان ایالات متحده و چین، استقلال راهبردیای را که قدرتهای میانه سالها از آن برخوردار بودند، تهدید میکند. رقابت میان قدرتهای بزرگ، سیاست سختقدرت را به روابط بینالملل تزریق کرده و کشورهای کوچکتر را تحت فشار قرار داده تا یک طرف را انتخاب کنند یا در معرض خطر مانورهای بازی با حاصل جمع صفر قرار گیرند. برای نمونه، نخستوزیر مالزی، انور ابراهیم هشدار داده که تشدید تنشها میان آمریکا و چین «صلح و ثباتی را که زیربنای رشد آسیاست، به چالش میکشد». بهطور مشابه، نخستوزیر ویتنام، فام مین چین، صراحتاً اعلام کرده که در جهانی پرآشوب و پر از رقابت راهبردی و انتخابهای فراوان، «ویتنام هیچ طرفی را نمیگیرد»؛ انعکاسی از اینکه چقدر انتخابهای دودویی سبک جنگ سردی، برای کشورهای منطقه ناراحتکننده شدهاند.
فضای راهبردی برای قدرتهای میانه واقعاً تحت فشار است. وابستگی اقتصادی به هر دو قدرت بزرگ، قطع ارتباط را غیرممکن کرده است: آمریکا همچنان یک تضمینکننده حیاتی امنیت و سرمایهگذار کلیدی است، در حالی که چین به بزرگترین شریک تجاری و تأمینکننده وامهای توسعهای برای بسیاری کشورها تبدیل شده است. در واکنش به این وضعیت، نسل جدیدی از قدرتهای میانه در اورآسیا، بر اصل «خودمختاری راهبردی» بهعنوان شعار اصلی خود تأکید بیشتری میگذارند. این به معنای انزوا نیست، بلکه بهجای پیوستن به یکی از اردوگاهها، این کشورها تلاش دارند همه قدرتها را در شبکهای متقابل از وابستگیها درگیر سازند تا تغییر وضع موجود یا اعمال فشار به آنها برای هر قدرت بزرگی هزینهزا باشد. هدف این است که از تبدیل شدن سرزمینشان به میدان جنگ قدرتهای بزرگ جلوگیری کرده و قدرتهای منطقهای را از اتخاذ رویکردهای تهاجمی بازدارند. در هیچجا این راهبرد به اندازه جنوب شرق آسیا پیشرفته نیست. کشورهای اندونزی، مالزی و تایلند از طریق چندجانبهگرایی مبتنی بر آسهآن، «شبکهای از نهادها و محافل» ـ از جمله «فروم منطقهای آسهآن» و «اجلاس شرق آسیا» ـ ایجاد کردهاند که همه قدرتهای بزرگ را بهعنوان شرکای گفتوگو درگیر میسازد. منطق پشت این طراحی که پژوهشگر «اولین گو» آن را «ساختار درهمتنیده فراگیر»مینامد، این است که با گره زدن منافع کشورها به یکدیگر، آسهآن تبدیل به کانالی برای دیپلماسی پیشگیرانه میشود.
درباره اصل خودمختاری راهبردی
با ترویج اصل «مرکزیت آسهآن»، قدرتهای میانه جنوب شرق آسیا اطمینان حاصل میکنند که واشینگتن، پکن، توکیو، دهلینو، کانبرا و دیگران، همگی در ثبات منطقهای سهیم هستند. این منطقه حائل، کشورهای آسهآن را از شوکهای خارجی مصون داشته و فضای لازم برای ابراز نگرانیها و میانجیگری میان قدرتهای بزرگ را به آنها میدهد. همانگونه که وزیر خارجه پیشین اندونزی، مارتی ناتالگاوا، مشهور شد، این کشورها سیاست «میلیونها دوست، صفر دشمن» را دنبال میکنند؛ یعنی تعامل با همه برای کاهش ریسک وابستگی به یکی.در خارج از جنوب شرق آسیا نیز دیگر قدرتهای میانه از این الگو پیروی کردهاند. سیاست دیرینه «چندمسیره» قزاقستان نمونهای بارز است: آستانه همزمان روابط قوی با روسیه، چین، آمریکا، اروپا و همسایگان منطقهای خود دارد. بهجای نوسان میان ائتلافها، رهبران قزاقستان تلاش میکنند روابط سنتی با روسیه را نه از طریق تضعیف آن، بلکه با تقویت روابط با سایر قدرتها، بهویژه چین و سپس آمریکا، متوازن سازند. هدف، جلوگیری از وابستگی بیشازحد و حفظ سرمایهگذاری همه قدرتهای بزرگ در ثبات قزاقستان است. قزاقستان، خودمختاری راهبردی را به سطحی هنرمندانه ارتقا داده است. در موقعیتی ژئوپلتیک میان «خرس و اژدها»، حاضر نشده زیر سلطه هیچیک برود.
اصل بنیادین سیاست خارجی قزاقستان این است که چگونه میتوان از سلطه قدرتهای بزرگ گریخت یا تبدیل به «سیب اختلاف» میان آنها نشد ـ و این کار را بدون پناه بردن همیشگی به سیاستهای احتیاطی انجام داد. به گفته توقایف (و پیش از او نظربایف)، راه حل ایجاد «تعادل مثبت» در روابط خارجی است. در عمل، این یعنی حفظ پیوندهای تاریخی با روسیه، در کنار تقویت روابط با چین، آمریکا، اروپا، ترکیه و دیگران. طی یک دهه گذشته، قزاقستان هم سرمایهگذاری چینی در میادین نفتیاش را پذیرفته، هم با شرکتهای غربی قراردادهای صادرات نفت امضا کرده، هم میزبان تأسیسات نظامی آمریکا بوده و هم عضو نهادهای امنیتی و اقتصادی به رهبری روسیه باقی مانده است. این کشور به ابتکار خود، هم به طرح کمربند و جاده چین پیوسته و هم مسیرهای تجاری جایگزینی از طریق دریای خزر به ترکیه ساخته است. با متنوعسازی فعالانه شرکا، قزاقستان برای منطقهاش الگو شده است.نکته قابل توجه آنکه این کشور در سال ۲۰۲۳ «فروم بینالمللی آستانه» را راهاندازی کرد؛ کنفرانسی جهانی که صراحتاً بر محور قدرتهای میانه طراحی شده است. دولت میزبان اعلام کرده که قزاقستان «با همه قدرتهای بزرگ روابط خوبی دارد و معتقد است هیچ کشوری نباید مجبور به انتخاب یکی از طرفها شود.» فروم آستانه قرار است بستری برای دفاع از همکاری، چندجانبهگرایی و گفتوگو در عصر قطببندی باشد. بهبیان ساده، آستانه در حال نهادینهسازی «درهمتنیدگی همهجانبه» است و کشورهایی را که دیدگاه مشابه دارند، حول پرچم «بیطرفی فعال» گرد میآورد.مجموع این اقدامات، راهبردی دفاعی برای قدرتهای میانه اورآسیا در برابر پیامدهای رقابت قدرتهای بزرگ است. این کشورها با فراهم کردن محافلی مانند آسهآن، اجلاس شرق آسیا، گفتوگوی شانگری-لا یا فروم آستانه، بستری برای تداوم ارتباط میان مقامات آمریکایی و چینی فراهم میکنند ـ حتی زمانی که روابط دوجانبه پرتنش است. این محافل، کانالی برای پیشگیری از بحران، شنیدن نگرانیها و مهار تنش پیش از تشدید آنها هستند.البته باید تأکید کرد که خودمختاری راهبردی بهمعنای بیطرفی اخلاقی نیست. بسیاری از این قدرتهای میانه از نظم مبتنی بر قانون حمایت میکنند و با تجاوزگری سلطهگرایانه مخالفاند (رأی آنها در سازمان ملل درباره اوکراین یا حمایت آسهآن از تدوین «قواعد رفتاری در دریای جنوبی چین» گواه این ادعاست). اما باور دارند که با عدم پیوستن انحصاری به اردوگاهی خاص، میتوانند بهتر از نظم باز و پایدار دفاع کنند. آنها میخواهند شرایط مطلوب نظم لیبرال گذشته را از طریق الگویی نو بازآفرینی کنند: تعادلی چندقطبی که در آن قانون و دیپلماسی، قدرت خام را مهار میکند. این همان «چندسویگرایی عملگرایانه» است: تبدیل شدن به بازیگری مفید برای همه، تا هیچ قدرت بزرگی انگیزهای برای تضعیف آن یا بر هم زدن صلح منطقهای نداشته باشد.
بهصورت طنزآمیز، این راهبرد قدرتهای میانه حتی میتواند خودِ رقابت میان قدرتهای بزرگ را تعدیل کند. زمانی که کشورهایی مانند اندونزی، تایلند یا قزاقستان سیاست همراستایی چندجانبه را در پیش میگیرند، پیامی به واشینگتن و پکن ارسال میکنند که روشهای تحمیلی دودویی بینتیجه خواهند بود؛ در عوض، قدرتها باید با ارائه منافع عمومی، نه تهدید، برای نفوذ رقابت کنند. در سناریوی خوشبینانه، درهمتنیدگی فراگیر میان قدرتهای میانه میتواند جهان را از خطر «تله توسیدید» برهاند و رقابتگران را در شبکهای از هنجارها و روابط گرفتار کند که خصومت آشکار را دشوار میسازد.البته مسیر پیشرو بدون خطر نیست. اگر روابط آمریکا و چین وخیمتر شود، فشارهای دوقطبی تشدید خواهد شد و برخی کشورهای کوچکتر با آزمونهای سختی در حفظ استقلال مواجه خواهند بود. وحدت قدرتهای میانه نیز تضمینشده نیست ـ انسجام آسهآن، برای مثال، گهگاه تحت فشار منافع ملی متضاد یا مداخلات خارجی متزلزل میشود. اما روند کلی روشن است: خودمختاری راهبردی به فرمول غالب سیاست خارجی قدرتهای میانه اورآسیا تبدیل شده است. آنها دریافتهاند که بازبودن نظم لیبرال پیشین برایشان سودمند بود و مصمماند اجازه ندهند دوران جدید رقابت قدرتها، این استقلال را از آنها بگیرد. با تعامل با همه و ائتلاف با هیچکس، این کشورها میکوشند فضای راهبردی خود را باز نگه دارند ـ و ثابت میکنند که حتی در جهانی دوقطبی، «کشورهای میانه» تماشاگران ناتوان نیستند، بلکه میتوانند بهطور فعال در ساختن نظمی متعادلتر و صلحآمیزتر نقشآفرین باشند.
ارسال نظر