ترامپ در تنگنای شاهینهای آمریکایی و یهودی/ تنها راه خروج از بن بست خاورمیانه؛ ایده اسرائیل منهای نتانیاهو عملی میشود؟

به گزارش اقتصادنیوز، عرب نیوز با انتشار یادداشتی مدعی شد، برخی دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا را پیشگام رویکردهای مبتنی بر معاملهمحوری میدانند. این برداشت تا حدی درست است، اما در واقعیت، مجموعهای از توافقات معاملاتی میتواند زمینهساز یک چشمانداز راهبردی جدید و پایدار شود. دوران تمرکز آمریکا بر آرمانگراییهای بیثمر، دستکم در سیاست خاورمیانهای این کشور، به پایان رسیده است. حتی اگر در آینده، دولتی دموکرات بر سر کار آید، بازگرداندن این تغییر مسیر کار سادهای نخواهد بود.
تنها راه عبور از بن بست خاورمیانه
این وبگاه در ادامه ادعا کرد، قاعده طلایی برای هر دولت باید ساده باشد: خدمت به منافع ملی. اما نگرانی درباره دولتهای پیشین آمریکا این بود که به نظر میرسید آگاهانه تصمیمهایی میگیرند که مستقیماً برخلاف منافع بنیادین این کشور است، بهویژه در خاورمیانه. بخشی از این روند را میتوان ناشی از ناآگاهی یا ناکارآمدی دانست، اما نگرانی بزرگتر این است که این تصمیمات عمدی بودهاند، تحت تأثیر گفتمانهای رادیکال چپ جهانی که با تاریخ، هویت و عملکرد کشور خود سر ستیز دارند. ما شاهد ظهور سیاستهای مبتنی بر کینه، ایدئولوژی «بیداری» (woke)، و جنگی تمامعیار علیه ارزشهای خانوادگی، ایمان مذهبی و اصول اولیه عقل سلیم بودهایم—نسخهای نوین و افراطی از پستمدرنیسم که شاید شایسته آن باشد «دوران پساعقلسلیم» نامیده شود.با وجود انتقادهای تند، میتوان گفت دولت ترامپ آمریکا—و به تبع آن، جهان غرب—را از سقوط در این ورطه نجات داد؛ آن هم با ایجاد اصلاحات ریشهای و تعیین مسیر آیندهای باثباتتر برای ایالات متحده.اکنون، با گذشت چهار ماه از آغاز دور دوم ریاستجمهوریاش، ترامپ این رویکرد را با شدت بیشتری دنبال میکند، بهویژه در قبال خاورمیانه.این وبگاه مدعی شد، در حوزه سیاست منطقهای، رئیسجمهور آمریکا دیدی واقعگرایانه دارد و صبر اندکی برای بوروکراسیهای انعطافناپذیر نشان میدهد. او خواهان تغییرات واقعی و فوری است، نه دههها گامهای تدریجی که اغلب به جایی نمیرسند. یکی از موانع اصلی منافع آمریکا در منطقه، مدتهاست که مناقشه فلسطین و اسرائیل بوده است. با وجود روابط مستحکم آمریکا با اکثر کشورهای خاورمیانه، پتانسیل ایجاد شراکتهای عمیقتر و مفیدتر بهواسطه این اختلاف حلنشده محدود شده است؛ اختلافی که بیاعتمادی و خشم گستردهای را در منطقه دامن زده است.
چرا ترامپ به نتانیاهو پشت کرد؟
ترامپ اکنون این فرصت را دارد که یکی از بزرگترین دستاوردهای قرن بیستویکم را رقم بزند: پایان دادن به مناقشه فلسطین و اسرائیل—نه از طریق مذاکرات بیپایانی که به جایی نمیرسند، بلکه با واداشتن دو طرف به صلحی پایدار. ترامپ زبان شکوفایی اقتصادی را میفهمد، و شکوفایی بدون امنیت ممکن نیست. او میداند که برای رشد اقتصادی، صلح ضروری است.احتمالاً ترامپ از شبکه مقامهای یهودی راستگرای آمریکایی و رهبران تجاری خود بهره خواهد گرفت تا فشار واقعی بر کابینه اسرائیل وارد کند—فشاری که دولتهای پیشین از اعمال آن پرهیز داشتند. سالهاست برخی جناحها در اسرائیل از حسننیت آمریکا سوءاستفاده کردهاند، بیآنکه امتیاز معناداری در برابر بدهند.ترامپ در دوره نخست ریاستجمهوریاش حمایت بیسابقهای از بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل نشان داد: او حاکمیت اسرائیل بر بلندیهای جولان را به رسمیت شناخت، سفارت آمریکا را به شرق بیت المقدس منتقل کرد، شهرکهای اسرائیلی را تأیید کرد، توافقات ابراهیم را به نتیجه رساند و کمکهای مالی و نظامی کلانی به اسرائیل اختصاص داد. هیچ رئیسجمهوری در آمریکا بیش از این کار نکرده بود.با این حال، واکنش نتانیاهو چهار مشکل عمده به همراه داشت: هیچ انعطافی در قبال غزه نشان نداد، برای کشاندن آمریکا به جنگ با ایران فشار آورد، ماجراجوییهای نظامی بیپروا در سوریه انجام داده و می دهد، و در سیاست داخلی آمریکا دخالت می کند. از نگاه ترامپ، نخستوزیر اسرائیل همه چیز را گرفت، بیآنکه چیزی معنادار در مقابل بدهد.
اسرائیل منهای «بی بی»
ترامپ اکنون چهره واقعی نتانیاهو را بیپرده دیده است. او همچنین موضع دیرینه عربستان سعودی را درباره ضرورت حلوفصل مسئله فلسطین برای صلح پایدار منطقهای بهتر درک کرده است.به همین دلیل، بعید است رئیسجمهور آمریکا نتانیاهو را دیگر یک دارایی راهبردی تلقی کند. او اکنون نتانیاهو را مسافری مجانی میبیند—باری بر دوش واشنگتن که اگر به سیاست «اول آمریکا» پایبند باشد، دیگر نمیتواند آن را تحمل کند. البته این به معنای رها کردن اسرائیل نیست؛ بلکه کاملاً برعکس است. ترامپ اکنون فرصت طلایی دارد تا دینامیک دیرینهای را تغییر دهد که در آن آمریکا در سیاستهای خاورمیانهای تابع اراده اسرائیل بود. او میتواند بار دیگر سیاست خارجی مستقل آمریکا را بنا نهد—سیاستی که اولویت را به منافع ملی خود میدهد. و همانطور که تاریخ بارها نشان داده، آنچه برای آمریکا خوب است، معمولاً برای جهان نیز مفید خواهد بود.اگر شخصیتی مانند ترامپ نتواند این رابطه را بازتعریف کند، بعید است رئیسجمهور آیندهای در آمریکا قادر به انجام آن باشد.در یک نگاه تاریخی، بسیاری بر این باورند که ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم جایگزین بریتانیا به عنوان قدرت برتر جهانی شد. اما نقطه عطف واقعی در سال ۱۹۵۶ و بحران سوئز رقم خورد؛ زمانی که آمریکا بریتانیا، فرانسه و اسرائیل را وادار کرد تا تهاجمشان علیه مصر را متوقف کنند. آن لحظه، درک جهانی از قدرت را متحول ساخت.اگر آمریکا هنوز میخواهد آن اعتبار اخلاقی و راهبردی را بازیابد، باید آماده باشد تا به متحدان خود، از جمله اسرائیل، نظم طبیعی شراکت را یادآوری کند. در نهایت، این نه تنها از منافع آمریکا محافظت خواهد کرد، بلکه آینده اسرائیل را نیز با نجات آن از مسیر خطرناکی که رهبرانی چون نتانیاهو ترسیم کردهاند، تضمین خواهد کرد.
ارسال نظر