گزارش یک مرگ؛ ماشین جنگی پوتین بیوقفه قربانی میگیرد/ چگونه خشونت در روسیه بازتولید میشود؟

به گزارش اقتصادنیوز، آنهرد با انتشار یادداشتی مدعی شد: ولادیمیر پوتین وعده یک جنگ برق آسا را داده بود؛ اما تقریباً سه سال پس از حمله او به اوکراین، ارتش روسیه در شرایط نامساعدی قرار داد. تعداد تلفات به تنهایی تکان دهنده است. حتی ترامپ هم به عواقب و پیامدهای ویرانگر جنگی که پوتین به راه انداخته اشاره کرد.
از فوریه 2022، تلفات ارتش روسیه بیش از 700 هزار نفر قلمداد شده که از میان آن حدود صد هزار سرباز روس کشته شدهاند. در خیابانهای سامارا یا کازان، افراد دچار قطع عضو، معلولان دیده میشوند؛ همانهایی که روایتی از آسیبهای روانی که دیدهاند بر زبان نمیآورند.
چرا چرخ گوشت پوتین آرام نمیگیرد؟
این وبگاه در ادامه یادداشت ادعایی آورد: با این حال، در میان قصابیهای میدان، ماشین جنگی پوتین جریان ثابتی از جنگجویان داوطلب دارد؛ هرچند اخیراً این تعداد با کمک کره شمالی افزایش یافته است. این «تاکتیکهای گوشتکوبی» ریشه در ترکیبی مرگبار از سوابق تاریخی، نگرشهای پرورش یافته در جامعه و محاسبات بیرحمانه اقتصادی دارد و چالشی مهم برای اوکراین و به طور بالقوه اروپاست.
در بخش عمدهای از تاریخ پیش از انقلاب، چیزی که ما اکنون به عنوان روسیه میشناسیم توسط خارجیهایی اداره میشد که با جمعیت خود به عنوان برده رفتار میکردند. وایکینگها، مغولها و حتی رومانوفهای اروپاییشده - همه بهعنوان فاتح یا مستبد مطلق رفتار میکردند. هر خاندانی که قدرت داشت، غارتگر بود. حاکمان بیگانه هیچ تعهدی در قبال رعایای خود نداشتند و غالبا از مردم به بدترین شکل سوء استفاده میکردند.
در حکومت «کیوان روسیه»-(به عنوان روس کی یف نیز شناخته میشود)- که توسط وایکینگها تأسیس شد، یکی از کالاهای اصلی بردگان اسلاو بودند که اغلب به خلافت اعراب فروخته میشدند. در همین حال، در دوران مغول، حکم حکومت معمولاً به شاهزادگان روس داده میشد که بالاترین خراج را از مردم خود میگرفتند. در روسیه امپراتوری، تقریباً 40 درصد از جمعیت مرد این کشور تا قرن نوزدهم رعیت بودند.
دهقانان توسط مالکان خرید و فروش میشدند. در این میان، گروهی از رعایا به اجبار به خدمت سربازی میرفتند. بیاعتنایی به فرد در طول زمان منعکس شده و در نگرش فرماندهان روسی نسبت به زیردستان خود عریان بود که میتواند در این عبارت فرسوده خلاصه شود: «مرگ را از سربازان دریغ نکنید، زنان روسی مردان بیشتری بیشتر به دنیا خواهند آورد.»
این نگرش که به مارشال ژوکوف، مشهورترین فرمانده استالین در طول تهاجم نازیها نسبت داده میشود، ریشه در واقعیتهای ژئوپلیتیک مدرن روسیه داشت. توسعه طلبی فعال، به ویژه پس از فتوحات ایوان مخوف در قرن شانزدهم، منجر به افزایش جمعیت این کشور در مقایسه با همسایگان غربی شد. با توجه به توسعه فنی و صنعتی پایین دولت روسیه، حاکمان برای پیروزی در جنگها به نیروی انسانی تکیه کردند.
بازتولید خشونت در عصر استالین
این الگو در جنگ لیوونی ایوان به شکلی وحشتاک تثبیت شد، که تلفات نظامی و غیرنظامی عظیم آن روسیه را خالی از سکنه کرد و این بازیگر را در آشفتگی سیاسی گسترده فرو برد. بعداً، در ارتش پتر کبیر، سربازان وظیفه مادام العمر استخدام شدند برای آنها مرخصی متعارف با مگر بود. درباره جنگهای پیتر چیزهای زیادی وجود دارد و این جای تعجب نیست.
جنگ بزرگ شمال تزار که به مدت 21 سال علیه سوئد جنگید، "دریچهای را به اروپا گشود" زیرا تسلط تازه به دست آمده روسیه در بالتیک در کتابهای درسی شوروی روایت شد. با این حال، این رویارویی هم به قیمت جان باختن صدها هزار نفر در نبردها و قحطیها تمام شد.
این مدل، که در آن حاکمان با رعایای خود به عنوان ابزار دور ریختنی رفتار میکنند، توسط بلشویکها بازتولید شد. دولت شوروی در حالی که اتحاد بین حزب کمونیست و مردم را اعلام میکرد، بدترین دشمن مردمش بود و میلیونها نفر را در جنگهای داخلی، پاکسازیها، سرکوبها، قحطیهای مصنوعی نابود کرد.
تهاجم نازیها این اقدامات جنایتکارانه را متوقف نکرد. تنها چیزی که ارتش سرخ ضعیف مسلح بیش از آلمانیها از آن میترسید، واحدهای پلیس مخفی NKVD خود بود که چهرههایی که عقب نشینی میکردند را هدف قرار میداد. که این امر منعکسکننده دستور بدنام استالین "نه یک قدم به عقب" بود. اتحاد جماهیر شوروی بالاترین تلفات انسانی را در طول جنگ جهانی دوم متحمل شد.
تاریخ طولانی خونریزی برای درک محاسبات جنگ روسیه ضروری است. مردن برای وطن یک حالت طبیعی نیست. تعداد کمی شهید به دنیا میآیند و روسها هم از این قاعده مستثنی نیستند. با درک این موضوع، دولت سرمایه گذاری زیادی در پرورش ارزشهای مربوط ایثار میکند.
«ما به یک پیروزی نیاز داریم، یک پیروزی برای همه ما – به هر قیمتی»، عبارتی از یک آهنگ پرطرفدار دوران شوروی درباره جنگ بزرگ میهنی که بارها در دوران رشد در اتحاد جماهیر شوروی شنیده شد. سفرهای میدانی به پارکهای بازی نزدیک انجام نمیشد، بلکه به مکانهایی بود مانند مامایف کورگان در ولگوگراد، استالینگراد سابق، که نبردی با بیش از 1.1 میلیون سرباز شوروی کشته شده را یادآوری میکند. «ملت شوروی، ملت پیروز است» این جمله دیگری بود که اغلب به شکل بیلبوردهای رنگ و رو رفتهای که ساختمانهای آپارتمانی تیره و تار را تزیین میکردند عریان بود. پسرانی که در حیاط جمعی بازی میکردند، فریاد میزدند: «روسها تسلیم نمیشوند».
روایت قربانیان باتلاقهای روسی
این «نمادهای» شوروی در جنگ پوتین علیه اوکراین هم برجسته بود و با دنیای پست مدرن و پساحقیقت سازگار. میزان قدرت دولتی که در جشن پیروزی شوروی در 9 مه بر آلمان به واسطه رژهها و راهپیماییهای «هنگ جاودانه» ترسیم میشود؛ ممکن است موجب شود تا یک لحظه تصور کنیم که این جنگ اندک زمانی پیش در جریان بوده است.
حتی بچههای مهدکودکها هم به مدافعان سرزمین مادری تبدیل میشوند و معلمانشان آنها را تشویق میکنند تا بازیهایی مانند «مینگذاری در میدان» و «جمعآوری مهمات» انجام دهند. در تمام این مدت، در جبهه واقعی، سربازان اغلب به جای تسلیم، خودکشی میکنند. ترفندهای فرهنگی مورد استفاده برای شکل دادن به آگاهی شهروندان شوروی احیا و دوباره به کار گرفته میشود. جامعه روسیه خسارات سنگین جنگ اوکراین را تحمل میکند، زیرا در حافظه جمعی آسیب دیده این مردم، "وضعیت همیشه اینگونه بوده است".
با این حال، فارغ از تاریخ روسیه و نحوه تبلیغ روایتهای آن چیز متفاوتی در مورد این جنگ وجود دارد. برخلاف دیگر باتلاقهای مدرن کشور، تهاجم ده ساله شوروی به افغانستان، برای بسیاری از روسها مایه غرور میهنی است. روسها که در سه سال جنگ اوکراین 10 برابر بیشتر از 10 سال جنگ در افغانستان از دست دادهاند، با بازیگوشی تورهای ضد تانک میبافند، با خوشحالی میخوانند «من روسی هستم» و به صف میشوند تا به سلاحهای ناتو که در دستانشان افتاده بخندند. حتی کسانی که از جنگ خسته شدهاند میخواهند این رویارویی را با شرایط روسیه پایان دهند. بر اساس نظرسنجی اخیر لوادا، دو سوم روسهایی که خواهان پایان جنگ هستند، مخالف بازگرداندن سرزمینهای اشغالی به اوکرایناند.
مطمئناً مخالفت در یک کشور توتالیتر کشنده است. تظاهرات اولیه ضد جنگ به طرز بیرحمانهای سرکوب شد و قوانین سختگیرانه اندکی پس از شروع «عملیات ویژه نظامی» وضع شد که صرفاً برای جنگ نامیدن جنگ، احکام شدید زندان را اعمال میکرد. حدود یک میلیون نفر کشور را ترک کردند.
با این حال، اکثریت باقی ماندند و اکنون یا فعالانه از جنگ حمایت میکنند یا سعی میکنند طوری زندگی کنند که انگار هیچ اتفاقی نیافتاده است. رضایت آنها به رهبرشان این فرصت را میدهد که تا زمانی که اوکراین تسلیم نشود، ادامه دهد و تعداد بیشتری از خود را در چرخ گوشت جنگ بیاندازد. پوتین در سخنرانی مرسوم سال نو خود به ملت، در آستانه سال 2025، متعهد شد "فقط به جلو پیش رفته" و قول داد که "همه چیز به خوبی پیش میرود".
این بیتفاوتی جمعی نسبت به تلفات انسانی ممکن است برای متحدان غربی اوکراین که با این فرض عمل میکنند که جان سربازانشان ارزشمند است و باید تلفات را به حداقل برسانند، گیجکننده باشد. منافع استراتژیک روسیه یکی از ملاحظات است. برای دولت روسیه، نزدیک به 700 هزار کشته و زخمی برای تصرف یک پنجم اوکراین - منطقهای که میلیونها نفر در آن زندگی میکنند و سرشار از منابع حیاتی مانند زغال سنگ و لیتیوم است - ممکن است معامله مناسبی به نظر برسد.
قربانیان خاموش
در مورد خود روسها، خوشرویی جنجالیستی آنها مطمئناً با این واقعیت تقویت میشود که بسیاری از تلفات به سادگی قابل چشمپوشی هستند. سهم شیر متعلق به طبقات پایین جامعه روسیه، از جمله اقلیتهای قومی فقیر و محکومان است. اکثر آنها داوطلبانه نام نویسی کردهاند؛ دولت به "جنگجویان به شکلی قراردادی پرداختهای سخاوتمندانهای ارائه میدهد که از میانگین حقوق در مناطق آنها تا 10 برابر یا بیشتر است.
به نظر نمیرسد که امید به زندگی یک سرباز در اوکراین قابل ارزیابی باشد، این گزاره داوطلبان طبقه پایین را منصرف نمیکند. علاوه براین که مرگ آنها در جبهه به خانوادههایشان این امکان را میدهد که به جای سرباز مرده "پول تابوت" بگیرند. این مقوله مطمئناً به پوتین هم کمک میکند که نیروهای رو به اتمام خود را با جنگندههای کره شمالی تقویت کند. چنین وضعیتی چالش بزرگی برای اوکراین و هر کشور اروپایی است که روسیه ممکن است هدف قرار دهد. از نقطه نظر نظامی، به این معنی است که "سود صلح" که از پیروزی در جنگ سرد به دست میآید، مدت زیادی صرف شده است.
اروپا در شرایطی قرار گرفته که باید نیروهای متعارف خود را بازسازی کند تا برای درگیری با دشمنی که برای جان سربازانش ارزشی قائل نیست آماده کند. این به معنای تولید انبوه مهمات، مین، گلولههای توپخانه و هواپیماهای بدون سرنشین است. کشورهای اروپایی هم ممکن است مجبور شوند غیرقابل تصورها را در نظر بگیرند. هر گونه امید به توافق صلح با روسیه و بازگشت به پیش 2022 و "روال عادی" یک توهم است.
در همین حال، از نظر سیاسی، اروپا باید راهی برای مقابله با یک ساختار جنک طلب بیابد که احتمالاً حتی پس از خروج پوتین از صحنه همچنان پابرجا خواهد ماند. تا زمانی که روسیه یک امپراتوری توسعه طلب باقی بماند، تهدیدی دائمی برای کشورهای کوچکتر دموکراتیک در مرزهای خود خواهد بود.
به دخالت در امور داخلی و روند سیاسی دموکراسیهای غربی ادامه خواهد داد. برای ساخت اتحادهایی مانند بریکس خیز برداشته و کشورهای بیشتری را از جنوب جهانی که از هژمونی آمریکا ناراضی هستند، جذب خواهد کرد. تنها پایان خوش برای این داستان این است که روسیه به قول میخائیل لرمانتوف، شاعر رمانتیک، «ملت رعیت، ملت اربابان» بودن را متوقف کند. تنها در این صورت است که میتواند یاد بگیرد که ارزش زندگی فردی انسان چه در داخل و چه در خارج از مرزهایش را تشخیص دهد