سرمایه علم

مدرک بالاتر چگونه درآمد بیشتر می‌آورد؟ | سازوکارهای رابطه تحصیل و درآمد

سرویس: اخبار اقتصادی کدخبر: ۷۴۸۵۵۸
اقتصادنیوز: مطالعات نشان داده‌اند که تفاوت درآمدی میان فردی که یک یا دو سال تحصیلات دانشگاهی دارد با کسی که موفق به دریافت مدرک کامل (کارشناسی یا کارشناسی ارشد) شده است، بسیار زیاد است. این پدیده به «اثر مدرک» مشهور است.
مدرک بالاتر چگونه درآمد بیشتر می‌آورد؟  | سازوکارهای رابطه تحصیل و درآمد

به گزارش اقتصادنیوز، رابطه میان تحصیلات و درآمد یکی از پرسش‌های کلیدی در اقتصاد آموزش و سیاست‌گذاری اجتماعی است. از دیرباز این پرسش مطرح بوده که آیا سال‌های بیشتری که افراد در دانشگاه و مراکز آموزشی سپری می‌کنند، به‌طور مستقیم به درآمد بالاتر می‌انجامد یا خیر. این مسئله، هم برای افراد در انتخاب مسیر شغلی و تحصیلی اهمیت دارد و هم برای دولت‌ها و سیاست‌گذاران که باید تصمیم بگیرند سرمایه‌گذاری در نظام آموزشی چه بازدهی برای اقتصاد کلان خواهد داشت.

«صدیقه نژادقربان» در هفته‌نامه تجارت فردا نوشت: مطالعات متعدد در کشورهای مختلف، به‌ویژه در ایالات‌متحده آمریکا، نشان داده است که بین سطح تحصیلات و میزان درآمد رابطه‌ای مثبت و معنادار وجود دارد. داده‌های رسمی از اداره آمار آموزش آمریکا (NCES) و پژوهش‌های سازمان تامین اجتماعی ایالات‌متحده (SSA) نشان می‌دهند که دانش‌آموختگان دانشگاهی در مقایسه با افرادی که تنها مدرک دیپلم دارند، به‌طور متوسط صدها هزار دلار بیشتر در طول زندگی کاری خود درآمد کسب می‌کنند.

برای نمونه، بر اساس یک گزارش معتبر، دارندگان مدرک کارشناسی به‌طور متوسط نزدیک به ۶۰ درصد بیشتر از کسانی که فقط دیپلم دبیرستان دارند درآمد دارند. این تفاوت در مقاطع بالاتر چشمگیرتر است: کسانی که دارای مدارک تخصصی یا دکترای حرفه‌ای هستند، سالانه بیش از ۱۲۳ هزار دلار درآمد دارند، درحالی‌که درآمد متوسط دیپلمه‌ها حدود 400/38 دلار است. به‌عبارت‌دیگر، فاصله درآمدی میان پایین‌ترین و بالاترین سطح تحصیلی بیش از سه برابر است. چنین ارقامی پرسشی مهم ایجاد می‌کند: آیا این اختلاف‌ها صرفاً نتیجه «بیشتر درس‌خواندن» است، یا عوامل دیگری مانند استعداد ذاتی، طبقه اجتماعی، فرصت‌های خانوادگی و شبکه‌های ارتباطی نیز در آن دخیل‌اند؟

یکی از اصلی‌ترین چهارچوب‌های تحلیلی برای توضیح رابطه تحصیل و درآمد، نظریه «سرمایه انسانی» است که اقتصاددانانی مانند گری بکر و تئودور شولتز مطرح کردند. براساس این دیدگاه، تحصیلات نوعی سرمایه‌گذاری است؛ درست همان‌طور که یک بنگاه اقتصادی در ماشین‌آلات یا فناوری سرمایه‌گذاری می‌کند تا بازده بیشتری داشته باشد، فرد نیز با سرمایه‌گذاری در آموزش و مهارت‌های خود، بهره‌وری‌اش را در بازار کار افزایش می‌دهد. افزایش بهره‌وری فرد، کارفرما را متقاعد می‌کند که دستمزد بالاتری بپردازد، زیرا فرد می‌تواند ارزش بیشتری برای سازمان ایجاد کند. به همین دلیل، هر سال تحصیل بیشتر «یک سال سرمایه‌گذاری» در نظر گرفته می‌شود که در آینده با درآمد بیشتر جبران خواهد شد.

در کنار نظریه سرمایه انسانی، دیدگاه دیگری به نام «سیگنالینگ» وجود دارد که اقتصاددانانی چون مایکل اسپنس مطرح کرده‌اند. بر اساس این نظریه، تحصیلات لزوماً مهارت یا بهره‌وری فرد را به میزان زیادی تغییر نمی‌دهد، بلکه صرفاً یک سیگنال به کارفرماست که نشان می‌دهد فرد ویژگی‌های خاصی مانند هوش، پشتکار یا نظم دارد. به بیان ساده، مدرک دانشگاهی بیشتر از آنکه مهارت جدیدی به فرد بیاموزد، به کارفرما اطلاع می‌دهد که این فرد توانایی پشت سر گذاشتن موانع و وظایف دشوار را دارد. در این دیدگاه، دانشگاه نوعی «فیلتر» است که افراد با ویژگی‌های خاص را از دیگران جدا می‌کند.

چرا تحصیل پول‌ساز است؟

مطالعات نشان داده‌اند که تفاوت درآمدی میان فردی که یک یا دو سال تحصیلات دانشگاهی دارد با کسی که موفق به دریافت مدرک کامل (کارشناسی یا کارشناسی ارشد) شده است، بسیار زیاد است. این پدیده به «اثر مدرک» مشهور است. به‌عبارت‌دیگر، مدرک به‌تنهایی می‌تواند جهش درآمدی ایجاد کند، حتی اگر دانش یا مهارت فرد نسبت به کسی که چند واحد کمتر گذرانده تفاوت چندانی نداشته باشد. همین موضوع اهمیت «مدرک‌گرایی» را در بازار کار توضیح می‌دهد.

باید توجه داشت که رابطه میان تحصیلات و درآمد خطی و ساده نیست. متغیرهای دیگری ازجمله هوش و استعداد فردی، طبقه وضعیت اقتصادی-اجتماعی خانواده، شبکه‌های اجتماعی حرفه‌ای و جنسیت و نژاد وجود دارند که می‌توانند این رابطه را تقویت یا تضعیف کنند. کسانی که توانایی شناختی بالاتری دارند، هم احتمال بیشتری برای ورود به دانشگاه دارند و هم می‌توانند در بازار کار موفق‌تر باشند؛ فرزندان خانواده‌های مرفه هم بیشتر امکان تحصیل دارند و هم شبکه‌های ارتباطی بهتری برای یافتن شغل.

آمریکا یکی از کشورهایی است که بیشترین تحقیقات را درباره رابطه تحصیل و درآمد انجام داده است. دلیلش هم روشن است: این کشور هم تنوع بسیار زیادی در سطح تحصیل و بازار کار دارد و هم نهادهای آماری منظم مثل مرکز ملی آمار آموزش (NCES) و سازمان تامین اجتماعی (SSA) مرتب داده‌های مربوط به تحصیل و درآمد را منتشر می‌کنند.

 شواهد نشان می‌دهند که هرچه سطح تحصیل بالاتر باشد، درآمد متوسط هم بیشتر است؛ اما شدت این افزایش در مقاطع مختلف متفاوت است. بر اساس داده‌های ارائه‌شده در این نهادهای مطالعاتی، درآمد سالانه افراد با سطح تحصیلات دیپلم حدود 4/38 هزار دلار (ماهانه 3200 دلار) است. این در حالی است که این رقم برای افراد با مدرک کارشناسی حدود 80 هزار دلار در سال است و برای کارشناسی ارشد به بیش از 95 هزار دلار می‌رسد. در بالاترین سطح، کسانی که دارای تخصص ویژه هستند سالانه به‌طور متوسط ۱۲۳ هزار دلار درآمد کسب می‌کنند؛ یعنی ماهانه بیش از ۱۰ هزار دلار. این اعداد روندی واضح را نشان می‌دهد؛ افزایش تحصیلات به‌طور میانگین موجب افزایش درآمد می‌شود، و جهش اصلی درآمدی از سطح دیپلم به کارشناسی رخ می‌دهد، به‌طوری که اختلاف درآمد میان دارندگان مدرک کاردانی و کارشناسی به حدود ۲۳ هزار دلار در سال می‌رسد.

بررسی‌های سازمان تامین اجتماعی آمریکا نشان داده است مردانی که مدرک کارشناسی دارند، در طول عمر کاری خود به‌طور متوسط 900 هزار دلار بیشتر از مردانی که فقط دیپلم دارند درآمد دارند. این تفاوت برای زنان حدود ۶30 هزار دلار است. حتی زمانی که پژوهشگران متغیرهایی مانند زمینه خانوادگی یا هوش را کنترل می‌کنند، باز هم تفاوت خالص حدود 45۰ هزار تا 650 هزار دلار باقی می‌ماند. این یعنی تحصیل واقعاً یک «اثر علی» دارد، نه صرفاً یک همبستگی ظاهری.

مطالعات اقتصاددانانی مثل دیوید کارد، جاشوآ آنگریستا و آلن کروگر با استفاده از روش‌های اقتصادسنجی پیشرفته نشان داده است که هر سال اضافی تحصیل، به‌طور میانگین درآمد فرد را ۵ تا ۱۰ درصد افزایش می‌دهد. این یافته بسیار مهم است، زیرا نشان می‌دهد رابطه تحصیل و درآمد حتی بعد از کنترل عوامل بیرونی (مثل نژاد یا خانواده) همچنان برقرار است.

علاوه بر درآمد، سطح تحصیل بر احتمال بیکاری هم اثر دارد. طبق آمار اداره کار آمریکا، نرخ بیکاری در میان افراد دیپلمه حدود شش درصد است، درحالی‌که برای دارندگان مدرک کارشناسی سه درصد و برای مدارک تخصصی کمتر از دو درصد است. این تفاوت نشان می‌دهد که تحصیل نه‌تنها درآمد بالاتری به همراه دارد، بلکه امنیت شغلی بیشتری نیز به همراه دارد.

رشته‌هایی مانند پزشکی، دندان‌پزشکی، داروسازی، حقوق و برخی شاخه‌های مهندسی ازجمله حوزه‌هایی هستند که بیشترین بازده مالی را دارند. دلیل این مسئله روشن است؛ این رشته‌ها نیازمند سال‌ها آموزش سخت‌گیرانه، مهارت‌های پیچیده و پذیرش مسئولیت‌های سنگین هستند. در مقابل، مشاغل وابسته به مدرک دبیرستان یا کاردانی، معمولاً در حوزه‌هایی متمرکز می‌شوند که نیاز به مهارت‌های ساده‌تر دارند و عرضه نیروی کار در آنها بیشتر است، بنابراین سطح دستمزد پایین‌تر می‌ماند.

نکته جالب اینجاست که تحصیل در سطوح بالاتر تنها به معنای درآمد بالاتر در مشاغل کلاسیک نیست. در عصر حاضر، حتی رشته‌هایی نوظهور چون علوم داده، هوش مصنوعی و فناوری‌های سبز، در صورت کسب مدارک کارشناسی ارشد یا دکترا، می‌توانند درآمدهایی قابل‌مقایسه با حرفه‌های سنتی مانند پزشکی یا حقوق فراهم کنند. این تغییر نشان می‌دهد که رابطه تحصیل و درآمد مفهومی ایستا نیست، بلکه پویا و متاثر از تحولات اقتصادی و فناوری است.

درنهایت، باید به این واقعیت اشاره کرد که تحصیلات عالی صرفاً یک مسیر فردی برای دستیابی به درآمد بالاتر نیست، بلکه اثر اجتماعی نیز دارد. کشورهایی که جمعیت تحصیل‌کرده بیشتری دارند، معمولاً از سطح رفاه، نوآوری و رشد اقتصاد بالاتر برخوردار می‌شوند. این همان نقطه‌ای است که تحصیل از سطح فردی فراتر می‌رود و به یک سرمایه اجتماعی و ملی بدل می‌شود.

مطالعات نشان می‌دهند که در بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته مانند کانادا، آلمان، ژاپن و بریتانیا نیز رابطه مثبتی میان تحصیل و درآمد وجود دارد. 

بااین‌حال، شدت رابطه کمی متفاوت است. برای مثال، در برخی کشورهای اروپایی با نظام آموزشی قوی و رایگان، هزینه-فرصت تحصیل کمتر است و بازده خالص مالی تحصیل در مقاطع بالاتر نسبت به آمریکا کمی کمتر به چشم می‌آید. در این کشورها، ارزش اجتماعی و امنیت شغلی ناشی از تحصیلات بیشتر، گاهی حتی از درآمد مالی بیشتر اهمیت دارد.

در کشورهای در حال توسعه مانند هند، برزیل یا ایران، رابطه تحصیل و درآمد پیچیده‌تر است. از مهم‌ترین دلایل این پیچیدگی می‌توان به نابرابری گسترده در دسترسی به آموزش عالی، کیفیت متفاوت دانشگاه‌ها و برنامه‌های آموزشی و عدم تطابق رشته‌های تحصیلی با نیاز بازار کار اشاره کرد. در این کشورها، افرادی که وارد دانشگاه‌های معتبر می‌شوند، معمولاً درآمد بالاتری به دست می‌آورند، اما بازده مالی تحصیل به‌طور متوسط کمتر از آمریکاست.

سازوکارهای رابطه تحصیل و درآمد

اولین و شاید بدیهی‌ترین سازوکار، «انتقال دانش و مهارت‌های جدید» است. هرچه سطح تحصیل بالاتر برود، فرد با مهارت‌های پیچیده‌تری آشنا می‌شود؛ از مهارت‌های فنی و علمی گرفته تا مهارت‌های نرم مانند تحلیل، مدیریت زمان و توانایی حل مسئله. این مهارت‌ها بهره‌وری فرد را در محیط کار بالا می‌برد و همین بهره‌وری بیشتر، به دستمزد بالاتر می‌رسد.

بسیاری از مشاغل پردرآمد نیازمند مدارک دانشگاهی هستند. برای مثال، پزشکان، وکلا، مهندسان یا استادان دانشگاه تنها با تحصیلات تخصصی می‌توانند وارد این حرفه‌ها شوند. تحصیل در این رشته‌ها عملاً یک «دروازه ورود» است که اگر طی نشود، فرصت درآمدهای بالاتر به روی فرد بسته خواهد ماند.

سطح تحصیل بالاتر معمولاً با «امنیت شغلی بیشتر» همراه است. دلیلش این است که کارفرمایان ترجیح می‌دهند نیروهایی را استخدام کنند که توانایی‌های گسترده‌تر و مدارک معتبر دارند. همین موضوع باعث می‌شود افراد تحصیل‌کرده کمتر در معرض بیکاری قرار گیرند، و ثبات مالی آنها در بلندمدت بیشتر باشد.

دانشگاه‌ها فقط محلی برای آموزش نیستند، بلکه بستر مهمی برای شکل‌گیری شبکه‌های اجتماعی و حرفه‌ای‌اند. بسیاری از فرصت‌های شغلی از طریق همین شبکه‌ها به دست می‌آید. بنابراین، تحصیل بالاتر شانس دسترسی به شبکه‌های گسترده‌تر و در نتیجه مشاغل پردرآمدتر را بالاتر می‌برد.

مدرک تحصیلی نه‌تنها یک سند رسمی آموزشی است، بلکه نوعی «سرمایه نمادین» به‌شمار می‌رود. داشتن مدرک کارشناسی، کارشناسی ارشد یا دکترا در بسیاری از جوامع با پرستیژ اجتماعی همراه است. این اعتبار اجتماعی غیرمستقیم موجب اعتماد بیشتر کارفرما، ارتقای جایگاه فرد در محیط کار و حتی فرصت‌های اقتصادی بیرون از محیط کاری (مانند مشارکت در پروژه‌ها یا کسب‌وکارهای مشترک) می‌شود.

افراد با تحصیلات بالاتر معمولاً در محیط‌های کاری قرار می‌گیرند که فرصت «یادگیری مستمر» بیشتری دارند. این یعنی آنها نه‌تنها از تحصیلات رسمی بهره‌مند می‌شوند، بلکه در طول زمان مهارت‌های خود را نیز رشد می‌دهند. نتیجه این فرآیند، ارتقای شغلی و درنهایت دستمزد بالاتر است.

باید توجه داشت که این سازوکارها به‌تنهایی عمل نمی‌کنند، بلکه در کنار همدیگر یک «اثر ترکیبی» ایجاد می‌کنند. فردی که تحصیلات بیشتری دارد، هم مهارت بالاتری دارد، هم در معرض فرصت‌های شغلی بهتر قرار می‌گیرد، هم شبکه‌های اجتماعی گسترده‌تری دارد و هم احتمال بیکاری‌اش کمتر است. مجموع این عوامل در طول زمان شکاف درآمدی میان افراد با تحصیلات بالا و پایین را به‌شدت افزایش می‌دهد.

فقط تحصیل کافی نیست

یکی از مهم‌ترین نقدها به مطالعاتی که تحصیل را عامل اصلی افزایش درآمد می‌دانند این است که ممکن است عوامل پنهان دیگری در کار باشند. برای مثال، کسانی که وارد دانشگاه می‌شوند، عموماً انگیزه، پشتکار یا توانایی شناختی بالاتری دارند. همین ویژگی‌ها می‌توانند به‌خودی‌خود موجب درآمد بیشتر شوند، حتی بدون تحصیلات بالاتر. بنابراین بخشی از اختلاف درآمد شاید به دلیل «ویژگی‌های فردی» باشد، نه‌فقط تحصیل.

هرچند در سطح کلی رابطه تحصیل و درآمد مثبت است، اما در برخی مقاطع یا رشته‌ها ممکن است «بازده نزولی» مشاهده شود. به‌عبارت‌دیگر، اضافه‌کردن سال‌های بیشتر تحصیل همیشه به همان میزان اولیه درآمد را بالا نمی‌برد. مثلاً برخی رشته‌های علوم انسانی یا هنر ممکن است درآمد زیادی نسبت به هزینه تحصیل ایجاد نکنند، درحالی‌که در رشته‌های پزشکی یا مهندسی بازدهی بسیار بالاتر است.

تحصیلات عالی به‌ویژه در آمریکا هزینه‌های بسیار سنگینی دارد. شهریه‌های دانشگاهی می‌تواند ده‌ها هزار دلار در سال باشد. علاوه بر آن، دانشجو در مدت تحصیل ممکن است از ورود به بازار کار و کسب درآمد محروم شود. بنابراین باید همیشه «هزینه-فرصت» تحصیل را هم در نظر گرفت. برای برخی افراد، بازدهی مالی تحصیل در مقاطع بالا ممکن است کمتر از هزینه‌های پرداخت‌شده باشد.

باید به این نکته توجه داشت که همه افراد به یک میزان به تحصیلات عالی دسترسی ندارند. طبقه اجتماعی، وضعیت اقتصادی خانواده، نژاد، جنسیت و حتی محل زندگی می‌توانند مانع ورود افراد به دانشگاه شوند. به همین دلیل، شکاف درآمدی میان افراد تحصیل‌کرده و کمتر ‌تحصیل‌کرده گاهی به بازتولید نابرابری اجتماعی می‌انجامد. کسانی که به منابع مالی و شبکه‌های اجتماعی غنی‌تری دسترسی دارند، راحت‌تر وارد دانشگاه می‌شوند، در نتیجه به درآمد بیشتری می‌رسند.

علاوه بر این، با گسترش تحصیلات عالی، مدارک دانشگاهی کم‌کم ارزش انحصاری خود را از دست می‌دهند. امروزه مشاغلی که در گذشته با دیپلم دسترس‌پذیر بودند، اکنون حداقل کارشناسی می‌خواهند. این پدیده که به آن «تورم مدرک» می‌گویند، باعث می‌شود افراد برای ورود به بازار کار ناچار شوند تحصیلات بیشتری داشته باشند، بدون آنکه الزاماً درآمد آنها به همان نسبت رشد کند.

همچنین، در برخی موارد، دانشگاه‌ها مهارت‌هایی آموزش می‌دهند که در بازار کار تقاضای چندانی ندارد. این مسئله موجب شکاف مهارت‌ها می‌شود؛ فارغ‌التحصیلان زیادند، اما فرصت‌های شغلی مرتبط اندک است. نتیجه، بیکاری یا اشتغال ناقص در میان دانش‌آموختگان است. این موضوع به‌ویژه در کشورهای در حال توسعه بیشتر به چشم می‌آید.

بسیاری از مطالعات موجود بر اساس داده‌های مقطعی یا میانگین‌ها انجام می‌شود. این روش‌ها لزوماً نمی‌توانند اثرات علی واقعی را کاملاً مشخص کنند. حتی در پژوهش‌های پیشرفته‌تر نیز همیشه امکان وجود سوگیری و متغیرهای کنترل‌نشده وجود دارد.

ارسال نظر

پربازدیدترین‌ها
کارگزاری مفید