جوانان کدام نسل بیشترین رنج را متحمل شدهاند؟ | امیدی که ناتمام ماند | نباید بگویید «ما سوختیم»

به گزارش اقتصادنیوز، «رنج نسلها» به رنجها و سختیهایی اشاره دارد که نسلهای مختلف در جوامع متحمل شدهاند. رنجها میتوانند شامل فقر، جنگ، بیعدالتی اجتماعی، فجایع طبیعی، یا مشکلات اقتصادی باشند و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند و بر زندگی، فرهنگ و دیدگاههای آنها تاثیر میگذارد.
«هدا احمدی» در هفتهنامه تجارت فردا نوشت: در طول سده گذشته، اقتصاد ایران فرازوفرودهای بسیار تجربه کرده و نسلی که شاهد این تحولها بوده، بیش از هر چیز با نااطمینانی زیسته است. مسنترین نسل کنونی، متولدین دهه 1320، که هنوز در میان ما هستند، یک جنگ جهانی، دو تغییر حکومت، یک کودتا، یک انقلاب سیاسی، دو جنگ تحمیلی، چند بار اعتراض اجتماعی و اقتصادی و نیمقرن تحریم ظالمانه را از سر گذراندهاند. در مقایسه، همسنوسالهای آنها در کشورهای دیگر دستکم نیمی از عمرشان را در ثبات سپری کردهاند و چنین تحولهایی در مخیلهشان نمیگنجد. گرچه این نسل در ایران، ثبات نسبی دهه 1340 را تجربه کرد، اما برای متولدین دهه 1340 به بعد، ثبات به رویایی دستنیافتنی تبدیل شده است. این قرن با نااطمینانی آغاز شد و با نااطمینانی به پایان میرسد. تنها جنس پرسشها و منابع نااطمینانی تغییر کرده، اما احساس بیثباتی همواره پایدار بوده است.
در دهه نخست حکومت رضاشاه، تلاش برای نظمبخشی به هرجومرج برجایمانده از دوران قاجار و تحکیم نهاد مالکیت، همراه با بهبود امنیت، به رشد اقتصاد منجر شد. امنیت نسبی در دهه دوم به اقتدارگرایی رضاشاهی انجامید که سرکوب اقتصاد و دولتی شدن آن را در پی داشت. پس از آن، اندیشههای چپ و ناسیونالیستی وارد عرصه اقتصاد ایران شد و با ملی شدن صنعت نفت به اوج رسید. دهه 1340، که به اصلاحات ارضی و انقلاب سفید شناخته میشود، عصر طلایی تکنوکراتها بود؛ اما این دوره نیز دولت مستعجل بود. با ورود به دهه 1350، فوران قیمت نفت و خطاهای آشکار محمدرضاشاه (از جمله اعمالنظرهای شخصی او) اقتصاد را به تنگنا کشاند. تورم، افزایش نقدینگی و ابتلای اقتصاد ایران به بیماری هلندی برای نخستینبار، زمینهساز وقایعی شد که به انقلاب 1357 انجامید. تحلیل حاضر پاسخ به این پرسش است که کدام نسل در ایران بیشترین رنج را متحمل شده است؟ تقی آزادارمکی، جامعهشناس، این مسئله را از منظر تاریخی و اجتماعی بررسی میکند و بر این باور است که همه نسلها در ایران درگیر رنج بودهاند، اما هرکدام به شیوهای متفاوت با آن مواجه شدهاند. در این تحلیل، مرور تاریخی نسلها تا دهه ۹۰ مورد بررسی قرار گرفت.
مرور تاریخی
از نگاه آزادارمکی، دو گزاره «تلاطم» و «نصب» درمیانیّت تاریخی ایران کلیدیاند. تلاطم، دورههایی از تاریخ ایران است که در آن نیروهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در حال دگرگونیاند، اعتراض و تغییر ظهور میکند، ناامنیها زیاد است، ثبات کم است، نظم اجتماعی متزلزل است. نصب، دورههایی است که نظم برقرار شده، ساختارهای اجتماعی روشناند، قوانین و هنجارها تثبیت شدهاند، امکان زیست جمعی و مدنی بیشتر و فضای فرهنگی-هنری یا اقتصادی باز است. ارمکی بر این باور است که جامعه ایران معاصر، اغلب بین این دو وضع نوسان داشته است، یعنی ثبات پایدار نداشته که تمامی نسلها بتوانند از آن بهرهمند شوند. وقتی تلاطم غالب میشود، نسلها «رنج» را بیشتر احساس میکنند. از این منظر، مفاهیمی همانند «شکاف نسل»، «انقطاع نسلی»، «نسل سوخته» که در مباحث عمومی و رسانهای زیاد شنیده میشوند، نیاز به بازبینی دارد. ارمکی نسبت به این مسئله نقد میکند و میگوید: «آنهایی که از شکاف نسل صحبت میکنند غالباً فرضشان این است که نسل پیشین «نسل خوب» بوده، اهل فرهنگ و مبارزه، و نسل جدید دچار نقصان، بیفرهنگی یا ضد مبارزه شدهاند. اما اگر تاریخ را مرور کنیم میبینیم که نسلهای پیشین نیز گرفتار بحرانهای بزرگ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی بودهاند. بنابراین نمیتوان بهصورت اخلاقی یا ارزشی یک نسل را برتر دانست یا او را مقصر دانست، بلکه باید ببینیم شرایط تاریخی و اجتماعی چگونه بوده و هر نسل با چه مسئولیتها و محدودیتهایی روبهرو بوده است.» رنج در این معنا نهتنها «رنج جمعی» است بلکه «رنج فردی» و شخصی را شامل میشود.
دهه 40 و 50: دهههای 40 و 50 هجری خورشیدی نقطه عطف در بررسی رنج نسلی در ایران است. در این دو دهه جامعه ایران در حال ساختن پایههای زیست مدنی، فرهنگی و اقتصادی بود (بهویژه از دهه 40 به بعد)، شهرها رشد کردند، جمعیت شهری افزایش یافت و امکان زیست جمعی بیشتر شد. شعر، موسیقی جدی و نقد اجتماعی رشد کرد. عملکرد اقتصاد بهبود یافت، امکانات آموزش گسترش یافت. ضرورت مطالعه و تحصیل بیشتر شد. در همین دوره که خوشی و امید ادامهدار به نظر میرسید، موانع جدی سر برآورد. رویکردهای ایدئولوژیک به سیاست (مارکسیسم، سوسیالیسم، کمونیسم، جریانهای چپ و راست و اسلام سیاسی) ظهور یافت. تجدد و سنت در ایران با تعارض روبهرو شد؛ کسانی که میخواستند فرهنگ ایرانی را با ادبیات، موسیقی و هنر مدرن ترکیب کنند، در مقابل خود کسانی را میدیدند که خواستار بازگشت به سنت بودند یا تاکید بر اسلام داشتند.
در این شرایط، مسائل فرهنگی و سیاسی سرکوب شد. سینما و موسیقی محدود شد، اصلاحات فرهنگی شکل گرفت و آزادی بیان محدود شد. در این دهه، همزمان ناامنی سیاسی شکل گرفت. درگیریهای خیابانی و اعتراضهای اجتماعی بیشتر شد. آزادارمکی میگوید این دوره خوشی ناتمام بوده، نسلی که امید دارد. این نسل پیشرفت فرهنگی، زیست اجتماعی مدنی و توسعه را تجربه میکند، اما ناگهان روند متوقف میشود. «خوشی ناتمام» به معنای این است که امیدها ساخته شدهاند اما امکان تحقق کامل آنها نبوده است. بهطور مثال جوانانی که در دهه ۵۰ وارد عرصه فعالیت فرهنگی شدند، در دانشگاهها و کانونهای فکری مشغول فعالیت بودند، اما بعد از انقلاب، جنگ، سرکوب و محدودیتهای شدید فرهنگی شکل گرفت. سینما و موسیقی محدود و فضای عمومی بهشدت ایدئولوژیک شد. برای نسل دهه ۵۰ توقف ناگهانیِ امیدها، یکی از بزرگترین منابع رنج بود.
دهه ۶۰ و ۷۰: دهه ۶۰ با آسیبهای عمیق مواجه شد. سه عامل «جنگ ایران و عراق»، «سیاستهای ایدئولوژیک بعد از انقلاب» و «بحران اقتصادی» در رنج این نسل موثرند. نسل دهه ۶۰ در ابتدا کنشگری و امید به تغییر داشت اما بخش اعظم انرژی این نسل بعد از جنگ و فشار اقتصادی، سرکوبهای سیاسی و فشار اجتماعی تحلیل رفت. فضای اندیشه، فرهنگ، شعر و هنر برای آنان محدود شد. نسل دهه ۷۰ نیز دچار متغیرهای مشابه و متفاوت شد. این دوران با ایدئولوژی نهادهای سیاسی، کنترل بر رسانهها، محدودیت آزادی بیان و نگرانی از فعالیتهای فرهنگی مواجه شد. در این وضع، اقتصاد ضعیف و تحریمها، فشارهای بینالمللی، تورم و بیکاری بیشتر شد. در این شرایط تعداد زیادی فارغالتحصیل بدون شغل ماندند و مشاغلی دور از تخصص شکل گرفت. امکان رشد اقتصادی حتی برای کسانی که تحصیلات عالی داشتند، به وجود نیامد. همچنین دهه ۷۰ شاهد رشد مهاجرت از کشور، خروج سرمایه انسانی، فرهنگی، رها شدن بخشهایی از فرهنگ و هنر به سوی فعالیتهای «زیرزمینی» یا فرار از کنترل رسمی بود. این وضع احساس ناتوانی و بیعدالتی نسلی را که امید به زندگی بهتر داشت، تشدید کرد.
دهه 80 و 90: نسلهای دهه ۸۰ و ۹۰، با ویژگیهای متمایز وارد صحنه شدند که آنها را با نسلهای پیشین متفاوت میکند. نسل این دو دهه با خصیصههایی همچون «فروپاشی ایدئولوژیهای بزرگ»، «جهانی شدن و فضای مجازی» و «بلاتکلیفی اقتصادی و اجتماعی» مواجه شد. مهمترین پیامدها در این نسل با شاخصهایی همچون تحیر فرهنگی، مهاجرت و خروج سرمایه انسانی، شدت فشار بر معیشت مردم و بیاعتمادی به نهادها، برجسته میشود. در واقع این نسل نه با ایدئولوژی گذشته کاملاً درگیر است، نه توانسته است جایگزین روشنی برای آن بیابد. این امر موجب احساس «بیجهتی»، «سرگشتگی» و فقدان محور فرهنگی واضح شده است. همچنین بسیاری از جوانان (کسانی که توانایی یا امکان دارند) کشورمان را ترک میکنند.
این امر باعث میشود صدای فرهنگ و هنر در داخل ضعیفتر و از تنوع فرهنگی کاسته شود. این نسل با هزینههای بالا، فشار برای تامین معاش، ناامنی شغلی و اقتصادی، تردید در تصمیم به تشکیل خانواده، افزایش نرخ طلاق، کاهش فرزندآوری و احساس ناتوانی در آینده مواجه است. حضور در فرآیند سیاسی، مشارکت اجتماعی، اعتماد به دولت و نهادها برای این نسل دشوار است. احساس این است که نهادها قادر به پاسخگویی نیستند یا قوانین و مقررات به خوبی اجرا نمیشود. آزادارمکی تاکید میکند این وضع، اگر ادامه یابد، میتواند به فروپاشی اجتماعی-فرهنگی منجر شود یا دستکم گسست جدی بین نسلها ایجاد کند.
مقایسه نسلها
برای پاسخ به این پرسش که کدام نسل بیشتر رنج کشیده است؟ آزادارمکی اینطور پاسخ میدهد: «نمیتوان نسخهای از نوع «نسل دهه شصت، سوخته است» را بهطور کامل پذیرفت. اما میتوان استدلال کرد نسل دهه ۵۰ امید داشت، اما آن امید ناتمام ماند. نسل دهه ۶۰ بار سنگین جنگ و بازسازی و سیاستهای سخت را برداشت. نسل دهه ۷۰ با پیامدهای اقتصادی و فرهنگی دهههای گذشته مواجه شد. نسل دهه ۸۰ و ۹۰ دچار ناایمنی و بلاتکلیفیاند. احساس کمبود فرصت، شکاف بین «خواستها» و «واقعیتها» زیاد است. اگر بخواهیم معیاری بسازیم، شاید بتوان گفت که نسل دهه ۶۰ در ایران بیشترین تراکم رنج را تجربه کرده است، چون ترکیبی از عوامل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی همچون جنگ، سرکوب، فشار اقتصادی و امید به آینده را بهصورت همزمان تجربه کرده است. این به معنای آن نیست که سایر نسلها رنج نداشتهاند یا کمتر رنج بردهاند، بلکه سبک رنج برای هر نسل متفاوت بوده است.
راهکارها و مسیرها
در تحلیل آزادارمکی، نمیتوان به وضعِ رنجناک بسنده کرد؛ باید به خروج از آن راهی یافت. او پیشنهاد میکند، تجربههای نسلی مداوم روایت شود. این بدان معناست که هر نسل باید روایت خودش را از آنچه گذشته، آنچه متحمل شده و آنچه امید بوده، بازگو کند. روایتهایی که شکستها، موفقیتها، خطاها و درسها را دربر داشته است. خانوادهها، افراد فرهیخته، هنرمندان، مولفان و سخنرانان باید در گفتوگوهای عمومی شرکت کنند. ادبیات، هنر، تئاتر، شعر و موسیقی میتوانند ابزارهایی مهم برای انتقال روایت باشند. رسانهها و فضای مجازی اگر بهدرستی استفاده شوند، میتوانند خلأ روایت را پر کنند. دومین پیشنهاد ارمکی، پذیرش مسئولیت تاریخی و اجتماعی است. این بدان معناست که نسلها (بهویژه نسل دهه ۶۰) نباید در موقعیتی باشد که بگوید «ما سوختیم»، «ما گول خوردیم»، بلکه باید مسئولیت بخشی از کنش اجتماعی و تصمیمهای گذشته را بپذیرد و از آن برای ساختن آینده استفاده کند. همچنین به جای سرزنش باید مشارکت در حل مشکلات را باور کند.
نسلهای قدیمتر میتوانند نسل جدید را در مشارکت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی راهبری کنند. پیشنهاد دیگر ارمکی، گسترش فضای مدنی و فرهنگی است. این بدان معناست که برای کاهش رنجها لازم است ساختارهای اجتماعی و فرهنگی باز شود. آزادی بیان، آزادی تجمع و آزادی فعالیتهای هنری و فرهنگی رسمیت یابد. دانشگاهها، موسسههای فرهنگی و هنری آزادانه فعالیت کنند و به فرصتهای اقتصادی و اجتماعی جوانان توجه شود. پیشنهاد دیگر این جامعهشناس، پایداری اقتصادی و امنیت زیستی است. بدون امنیت اقتصادی و زیستی، هیچ نسلی نمیتواند احساس آرامش کند.
این بدان معناست که سیاستهایی باید اعمال شود که تورم را کنترل کند، عدالت اقتصادی را افزایش دهد و امکان مسکن، کار و تامین معیشت را برای اکثریت فراهم کند. در این وضع نهادهای اجتماعی باید اعتمادسازی کنند. قانون و مقررات باید قابل پیشبینی و عادلانه باشند. امکان انتخاب و تصمیمگیری فردی بیشتر شود و محدودیتها و فشارهای اداری، سیاسی، اجتماعی کاهش یابد. مشارکت میاننسلی و گفتوگو از دیگر پیشنهادهایی است که ارمکی به آن اشاره میکند. نسلها باید با هم گفتوگو کنند، نه اینکه هرکدام از دیگری فاصله بگیرند. روایتها و تجربهها باید در فضاهای عمومی و خانوادگی شنیده شود. نسل قدیمی تجربهها و شکستهایش را، نه بهعنوان ملامت، بلکه بهعنوان منابع یادگیری ارائه دهد. البته نسل جدید باید با بازخوانی و بازآفرینی نقد کند.
مسئولیت ما
به گفته ارمکی اگر روند کنونی ادامه یابد، خطر فروپاشی فرهنگی، اجتماعی افزایش مییابد. نکته مهمتر از مقایسه تاریخی، این است که رنج هنوز ادامه دارد و نسلهای بعد نیز سهم بزرگی از آن دارند، اگرچه شکل و ماهیت آن متفاوت است. برای آینده، مسئولیت ما این است که تجربهها را روایت کنیم. نسل مسئولیتپذیری باشیم. فضاهای فرهنگی، مدنی و اقتصادی را گسترش دهیم. از بلاتکلیفی و ناامیدی جلوگیری کنیم و به آیندهای سازنده و متکثر امید داشته باشیم.
ارسال نظر